عزای حقیقت و سوگ عدالت

برچسپ ها:

Print Friendly and PDF

رضا بابایی

نوزدهم ماه مبارک رمضان، یکی از غمگین ترین روزهای حقیقت و عدالت است. در سحرگاه آن روز سرخ، محراب در عزای مردی گریست که تا آن روز، چنین گوهری را در آغوش خود نگرفته بود.

مسجد کوفه، روز خود را با سرخی آغاز کرد و از آن پس دیگر جز رنگ سرخ و خون، بر در و دیوار آن نقش نبست.

کوفه، دیگر آن یتیم نوازی را که پیش ترها به هر سحرگاه در کوچه های خود، نالان و کوشا می آمد، نخواهد یافت.

شهید رمضان، عالی ترین مرتبه کمال در سرشت آدمی است و گوهر وجود هرگز به سینه ای بدان فراخی نخواهد آویخت.

چه شده است زمان را و چه آمده است بر سرزمین، که چنین بی تاب و در اضطراب است؟

آیا خاتم هستی، نگین خود را دوباره خواهد یافت؟

آیا نوبت خزان شده است که از سر و روی باغ وجود، زردی می ریزد؟

نخلستان های مدینه، راز چاه های خود را به گوش که رساند که غلغله در اجزای هستی افتاد؟

تیغی میان او و محراب ایستاد و فرود آمد تا زمین را بلرزاند و زمان را در عزا بنشاند.

نوزده منزل از راهِ رمضان نمی گذشت که مقصود، چهره نمایاند و علی را به آغوش خود خواند.

اینجا همان منزلی است که خدای کعبه، مولود کعبه را به رستگاری جاوید، نوید داد.

اشتراک گذاری


مطالب مرتبط