احباط؛ زدن سنگ بر شیشه نیکوکاری
برچسپ ها: خوبی ، نیکوکاری ، نیکی
احباط؛ زدن سنگ بر شیشه نیکوکاری
نیکوکاری، امری پسندیده و ارزشی است؛ اما زمانی نیکوکاری معنای واقعی پیدا میکند که بی مزد و منت باشد.
برخیها مانند گاو نه من شیرده هستند که در آخر کار با یک لگدپرانی، همه کارهای نیک خود را از میان میبرند. احباط به معنای هدر دادن عمل نیک و صالح است. این فاسد کردن و هدر کردن یا با نیت و انگیزه باطل و پلید است، یعنی شخص حسن فاعلی ندارد، یا آن که پس از انجام عمل نیک و صالح، با اذیت و آزار و منت و مانند آن، آن را بی ارزش و تباه میسازد. نویسنده در این مطلب نقش احباط را در تباهی کارهای نیک و اعمال صالح بیان کرده و آثار و پیامدهای مادی و
معنوی آن را یادآور شده است.
یکی بر سر شاخ، بن میبرید!
فطرت انسانی، هم خوب و بد را میشناسد و هم به خوب گرایش دارد و از بد بیزار است. [1] و طبیعی است کسانی را که کارهای خوبی انجام میدهند میستاید و برای آنان ارزش و احترام خاصی قائل است، حتی اگر خود نتواند مانند دیگری کارهای نیک و خوب انجام دهد، ولی در دل کار نیک را میستاید و نیکوکار را دوست میدارد.
البته تودههای مردم، تنها به خود کار نیک توجه دارند و به نیت و انگیزه نیکوکار توجه و اهتمامی پیدا نمیکنند؛ زیرا نیت و انگیزه، امری باطنی است و نمیتوان به سادگی از آن آگاه شد. اما اسلام در تحقق واقعی نیکوکاری، نه تنها به حسن فعل و نیکو بودن کار توجه دارد، بلکه به حسن فاعل و انگیزهها و نیات نیکوکار نیز اهتمام میورزد. از این رو در آیات قرآن، همواره قبولی عمل صالح با شرایط و عناوینی همراه است که بیانگر اهتمام به نیات و انگیزههاست.
خداوند به صراحت در آیه 27 سوره مائده میفرماید: انما یتقبل الله من المتقین؛ خداوند تنها از متقین و پرهیزگاران میپذیرد. یا در آیه 10 سوره فاطر از ارتباط تنگاتنگ ایمان و عمل صالح سخن به میان میآورد که بیانگر ارتباط حسن فاعلی با حسن فعلی است. در بسیاری از آیات قرآنی، ایمان و عمل صالح با هم به عنوان عامل رستگاری معرفی شده است؛ چرا کهایمان به معنای اخلاص در عمل صالح است؛ به این معنا که شخص تنها برای رضای خداوند و خشنودی اوست که کارهای نیک را انجام میدهد و هیچ قصد و نیت دیگری را در آن دخالت نمیدهد. خداوند در آیه 9 سوره انسان (دهر) به اخلاص در نیت و انگیزه توجه داده و آن را موجب ارزش عمل صالحی چون اطعام دیگران معرفی میکند.
بنابر این، برخلاف رویه تودههای مردم که تنها به حسن فعل توجه میکنند و به انگیزهها و نیات توجهی ندارند، خداوند بر ترکیب حسن فعلی با حسن فاعلی تاکید دارد و آن را ارزشی میداند. البته باید گفت که تودههای مردم، هر گاه از قبح فاعلی آگاه شوند، نسبت به حسن فعل نیز همین گونه رفتار میکنند؛ زیرا اگر به نیات و انگیزهها توجهی نمیکنند، از آن روست که اصل در رفتار دیگران را حسن فاعلی دانسته و اصالت صحت را در اعمال و رفتار دیگران پیاده میکنند. پس وقتی از کسی کار نیکی میبینند، آن را به طبیعت و نیت خوب و نیک شخص حمل کرده و میگویند که طینت پاک و خوب اوست که وی را به انجام این کار نیک کشانده است. اما وقتی به هر طریق این باطن آشکار شود و نیات باطنی و نهان از طریق حتی نشانهها هویدا شود، نسبت به کسی که حسن فاعلی ندارد، بیزاری میجویند و کار نیک او را نمیپذیرند و آن را از مصادیق «طمع گرگ» میدانند. به این معنا که از نظر مردم، این سلام و نیکوکاری تنها به طمع نزدیکی و سوءاستفاده از دیگران است و شخص در حقیقت هیچ بهرهای از نیکوکاری نبرده است و همانند گرگ، دارای نیات پلید و زشتی است.
پس میتوان گفت کسانی که گرفتار احباط میشوند، مانند کسی است که بر شاخهای نشسته و بن آن را میبرد که موجب سقوط خودش میشود.
از نظر قرآن، گاه اعمال صالح با حسن فاعلی و نیت خوب همراه است، اما پس از مدتی، شخص کاری میکند که آن عمل نیک و صالح، تباه و فاسد میشود. چنین رفتاری از نظر اسلام همان «احباط» است. احباط از ماده «حبط» و در اصل به معنای فاسد کردن و هدر دادن است. [2]
شخص پس از این که کاری نیک را با نیت خیرخواهانه و انگیزهای خوب انجام میدهد، آن را با کارهای بدی چون منت گذاری، اذیت و آزار و مانند آن تباه میکند و از میان میبرد. البته برخیها اصطلاح قرآنی احباط را در معنای دیگر گرفته و گفتهاند که: احباط در اصطلاح، انجام عمل به گونهای است که برخلاف وجه استحقاق ثواب باشد. به این معنا که احباط درباره اعمالی است که حسن فعل همراه با حسن فاعل نیست.
پس اگر شخصی بر اثر اعمال نیک مستحق ثواب شده و لکن ثواب اعمال او بر اثر اعمال ناپسند دیگری چون منت و اذیت و آزار از بین برود، این دیگر از مصادیق احباط نیست، زیرا چنین تفسیری از احباط با دلائل قرآنی آن ناسازگار است. [3]
البته میتوان وجه جمعی برای هر دو تعریف به دست داد. به این معنا که طوری احباط را معنا کرد که شامل اعمال صالح با نیت بد و نیز اعمال صالح با نیت خوب باشد که پس از آن با اعمال زشت تباه کننده همراه باشد. پس میتوان گفت که واژه احباط هر چند که به معنای افساد و هدر دادن کار نیک است و این به ظاهر، معنای افساد پس از عمل است، ولی در اصطلاح قرآنی، احباط اختصاص به فاسد کردن و هدر دادن پس از کار نیک با نیت نیک ندارد، بلکه اگر همزمان با کار نیک، نیت بد داشته باشد، آن نیز عمل باطلی است که احباط بر آن صدق میکند، زیرا تفاوتی میان هدر دادن همزمان یا پس از انجام عمل نیک نیست و هر دو شخص در حقیقت از کشت خود، چیزی جز باد را درو نمیکنند.
پس میتوان گفت کسانی که گرفتار احباط میشوند، مانند کسی است که بر شاخهای نشسته و بن آن را میبرد که موجب سقوط خودش میشود. شخص به جای اینکه شاخههای مزاحم را بزند و کار نیکی برای خود و دیگران انجام دهد، با نیت بد یا منت گذاری پس از کار و اذیت و آزارش، بن شاخه را میبرد. او نه تنها سودی نمیبرد، بلکه زمینه سقوط روحی و معنوی خود را در جامعه رقم میزند و از چشم مردم میافتد. در آموزههای قرآنی، برای بیان این معنا و مفهوم اصطلاحی، واژگانی غیر از حبط، احباط (مائده، آیه 5، زمر، آیه 65، محمد، آیه 28)، چون واژه ابطال [4]، اضلال اعمال [5]، هباء منثورا [6] و مانند آن به کار گرفته شده است.
عوامل احباط کارهای نیک
چنانکه گفته شد، از نظر خداوند، کار نیک زمانی معنا پیدا میکند که با نیت خوب همراه باشد. از این رو در شرایط قبولی اعمال صالح، ایمان، نیت، اخلاص و مانند آن شرط شده است. پس تنها اعمالی از نظر خداوند پذیرفته و مقبول است که حسن فعلی آن همراه با حسن فاعلی باشد؛ لذا اگر عملی قبح فعلی و قبح فاعلی یا فقط قبح فعلی یا فقط قبح فاعلی داشته باشد. پذیرفته نیست. به این معنا که از چهار حالت، تنها یک حالت آن مقبول خداوند است؛ البته مردم نیز این گونه هستند؛ ولی از آنجایی که دسترسی به باطن و قلب مردمان ندارند، به همان حسن فعلی بسنده میکنند؛ اما هرگاه به هر طریق و روشی نسبت به نیات و انگیزهها آگاه شوند و مثلاً بدانند که نیت بدی از انجام کار خوب و نیک دارد، با او همان معاملهای را میکنند که خداوند میکند.
از آنجایی که خداوند به نیات و انگیزههای مردمان در باطن آنان آگاه است، در زمان ارزشگذاری نسبت به اعمال، به حسن فعل و حسن فاعل توجه و اهتمام دارد و تنها این موارد را میپذیرد که حسن فعل همراه با حسن فاعل باشد. پس کارهای نیک و خوب کافران و منافقان و مشرکان را نمیپذیرد؛ زیرا در اعمال نیک آنان، حسن فاعلی نیست؛ زیرا هر کار نیکی را که انجام میدهند برای غیر خداست؛ درحالیکه خداوند تنها اعمال کسی را میپذیرد که اعتقاد و باور به خدا داشته و به طور طبیعی تقوای عقلانی و شرعی را در زندگی مراعات کرده باشد. [7]
خداوند در آیات بسیاری به صراحت، کفر را عامل احباط اعمال صالح در دنیا و آخرت معرفی میکند. [8] همچنین از نظر قرآن، شرک به خداوند، عاملی دیگر در حبط عمل است. [9] نفاق نیز عامل حبط اعمال صالح است. [10]
این عوامل، خود گویای آن است که از این افراد، کار نیک هرگز با نیت نیک و خوب همراه نیست؛ زیرا کفر و شرک و نفاق، موجب میشود که شخص، با اخلاص در این کارها وارد نشود و همواره خواسته و اهداف و نیات دیگری دارد که میتواند کسب اعتبار در میان مردم، ایجاد سرمایه اجتماعی برای بهرهبرداری از آن و محبت و مانند آن باشد تا بتواند زندگی مادی و دنیوی خود را بهتر کند؛ زیرا هیچ اعتقادی به آخرت و خدا ندارد تا نیت خود را بر اساس آن سامان دهد.
از دیگر عوامل احباط عمل میتوان به اموری چون بی ادبی به پیامبر (ص) که موجب حبط عمل مۆمن میشود [11]، ناخشنودی از رضوان الهی [12]، گناه [13]، ترک عمدی عمل به احکام الهی، علیرغم اقرار به حقانیت آنها [14]، عصیان از اوامر خدا و پیامبر [15]، ریا و خودنمایی [16]، قبول سرپرستی اهل کتاب توسط مسلمان [17]، دنیاطلبی [18]، دشمنی با پیامبر [19]، جهاد گریزی [20]، انکار قیامت و معاد [21]، اغواگری و گمراه کردن مردم از راه خدا [22] و ارتداد از اسلام با کفر و شرایع پیشین [23] اشاره کرد.
البته مسلمانان و مۆمنان با رفتارهای نادرست خود پس از انجام کارهای نیک با نیت خوب یعنی داشتن حسن فعلی و حسن فاعلی، موجبات حبط اعمال خود را فراهم میآورند. از جمله کسانی که کارهای خوب و نیک خود را با منت گذاری و یا اذیت و آزار تباه میکنند [24] و به سادگی و آسانی هر آنچه را کشته بودند به آتش منت و اذیت میسوزانند و خرمن دسترنج خود را به آتش میکشند.
آثار احباط
احباط در حقیقت همانند آن است که یک انسان، بوستان و گلستان را به زحمت و مشقت بسیار بسازد و آباد گرداند و یا خرمنی از گندم را گرد آورد، ولی ناگهان به جرقهای از منت و اذیت و نیت پلید، بسوزاند. چنین شخصی در حقیقت همه زندگیاش را تباه ساخته و سرمایههای وجودی و فرصتهای تکرار نشدنی عمرش را به باد داده است.
چنین کسی هنگامی که در قیامت در پیشگاه الهی برای محاسبه حاضر میشود، دست خالی است و هیچ چیزی ندارد تا بر ترازو نهد. خداوند در آیاتی از جمله آیات 5 و 53 سوره مائده و آیه 69 سوره توبه و 65 سوره زمر میفرماید که این گونه افراد، زیانکارانی هستند که نه تنها سودی نبرده، بلکه سرمایههای خود را تباه کردهاند. این گونه است که در قیامت، بیارزش و بیوزن خواهند بود. [25]
اصولاً کسانی که نیت پلید در کارهای نیک دارند یا نیت خوب و کار نیک خود را با منت و اذیت، پلید و زشت میگردانند، در چشم مردم، اعتبار و ارزشی ندارند؛ زیرا مردم پیش از آنکه به کار نیک توجه داشته باشند، به نیت شخص توجه دارند. از این رو اگر نیت خوبی داشته باشد ولی به اشتباه، کار بدی کرده باشد، وقتی آگاه شوند، او را ستایش میکنند که قصد انجام کار خیر داشته، ولی به هر علت و دلیلی نشده است؛ اما وقتی از نیت بد انجام دهنده کار نیک آگاه شوند، او را سرزنش میکنند. این مسئله، خود گواه آن است که برای مردم، حسن فاعلی و نیت و انگیزههای خوب مهم است و همین انگیزهها و نیات است که محبت مردم را موجب میشود و دلها را به سوی شخص جلب میکند. اما اگر نیت، بد باشد، کار خوبش هیچ ارزش و اهمیتی ندارد و قلبی به سوی شخص گرایش نمییابد.
بنابر این، باید توجه داشت که احباط موجب میشود که سرمایههای اجتماعی شخص در جامعه از میان برود و اشخاصی که مثلاً منت میگذارند، با همه کارهای ارزشمند و بزرگی که انجام دادهاند، در پیشگاه مردم، خوار و ذلیل میشوند و مردم هیچ محبتی به آنان ابراز نمیکنند.
اصولاً کار نیک از نظر مردم به نیت خوب بستگی دارد؛ زیرا کارهای نیک دنیوی، تنها با نیت خوب است که باقی میماند. اگر نیت خوب را برداریم، هر کار نیک از نظر زمانی پایان مییابد؛ زیرا اطعام خورده میشود، انفاق مصرف میشود، مال تمام میشود و تنها آن نیت است که میماند. از این رو خداوند بقا را به خلوص نیت میداند که در کار به کار میآید. [26]
به هر حال، باید هر کار نیکی انجام میدهیم، آن را با خلوص انجام دهیم و غیر رضایت خدا را در نظر نداشته باشیم و پس از آن نیز سنگی بر نداریم و با منتگذاری و اذیت و آزار، دیوار شیشهای نیکوکاری را بشکنیم و همه زحمات خود را تباه و فاسد کنیم.
پی نوشتها:
[1] شمس، آیات 7 تا 10.
[2] المصباح المنیر، ذیل واژه حبط.
[3] مجمع البیان، ج 2-1، ص 552، التبیان، ج 2، ص 208.
[4] بقره، آیه 264.
[5] محمد، آیه 1.
[6] فرقان، آیه 23.
[7] مائده، آیه 27.
[8] بقره، آیات 217 و 264؛ مائده، آیه 5؛ توبه، آیه 17؛ کهف: آیه 105.
[9] انعام، آیه 88؛ توبه آیه 17؛ زمر، آیه 65.
[10] توبه، آیات 68 و 69.
[11] حجرات، آیه 2.
[12] محمد، آیه 28.
[13] همان.
[14] مائده، آیه 5.
[15] محمد، آیه 33.
[16] بقره، آیه 264.
[17] مائده، آیه 53.
[18] هود، آیات 15 و 16.
[19] محمد، آیه 32.
[20] محمد، آیات 31 و 33.
[21] اعراف، آیه 147؛ کهف، آیه 105.
[22] محمد، آیات 1 و 31.
[23] بقره، آیه 217؛ مائده، آیه 5؛ محمد، آیات 25 و 28.
[24] بقره، آیه 264.
[25] کهف، آیه 105.
[26] انسان، آیه 9؛ نحل، آیه 96؛ رحمن، آیه 277.