آدمی مخفی است در زیر زبان
خاموشی از فضایلی است که باعث جمعیّت خاطر و فکر، موجب وقار و هیبت و سبب پوشیدن عیب ها می شود. بسیاری از بزرگان دین و دانشمندان علم و ادب در این باره سخن ها گفته اند؛ سخن معروف «کم گوی و گزیده گوی» نیز حاکی از این فضیلت است.
البتّه هر خاموشی نمی تواند پسندیده باشد و این عمل زمانی ارزشمند است که بجا و در آن مصلحتی یا منفعتی نهفته باشد، زیرا سکوت های نابجا خود رذیلت است. بهترین خاموشی زمانی است که تفکری پشت آن باشد و بتوان آفتی از زبان را دفع نمود.
از حضرت رسول(ص) روایت شده است که فرمودند:« خوشا بحال کسی که زیادتی زبانش را نگاه دارد و زیادتی مالش را به مصرف برساند» . (معراج السعاده،ص 378)
حضرت علی (ع) به خوبی این فضیلت را در سخن خویش در نهج البلاغه بیان فرموده اند:« لاَ خَیرَ فِی الصَّمتِ عَنِ الحُکمَ، کَمَا أنَّهُ لاَ خَیرَ فی القَولِ بِالجَهلِ». ؛ آنجا که باید سخن خردمندانه گفت و حالی که سخن عین مصلحت، خاموشی پسندیده نباشد، و آنجا که سخن حکیمانه نتوان گفت، گفتن زیبنده نباشد. (نهج البلاغه مبشری ،ح471)
قال علیه السّلام: «الْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ» (نهج البلاغه دشتی،1389:ح148)
مرد در زیر زبان خود پنهان است؛ یعنی ارزش ها و ضد ارزش های وجودیش شناخته نمی گردد.
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
( گلستان سعدی، باب 1)
خاموشی به موقع در شعر شاعران و نویسندگان بزرگ نیز بسیار ستوده شده است و کسانی که بیهوده سخن می گویند و یا در جایی که باید سخن بگویند دم بر نمی آورند مورد نکوهش قرار گرفته اند.
وقت سخن مترس و بگو آنچه گفتنی است شمشیر روز معرکه زشت است در نیام
( پروین،80:1382)
بیهوده گویی نشان بی خردی است.
«کسی را که مغزش بود پر شتاب فراوان سخن باشد و دیریاب
زدانش چو جانِ ترا مایه نیست به از خامشی هیچ پیرایه نیست».
(مرزبان نامه،292-293)
«در سخن دُرّ ببایدت سفتن ور نه گنگی به از سخن گفتن
کرد عقلت نصیحتی محکم که نکو گوی باش یا ابکم»
(همان،ص،707)
سعدی شیرازی در بوستان به خاموشی به عنوان یک فضیلت انسانی اشاره می کند و خاموشی را از دانایی می داند و سخن را کمالی برای بشر می داند که نباید با سخنان بیهوده به اضمحلال کشیده شود.
اگر پای در دامن آری چو کوه سرت ز آسمان بگذرد در شکوه
زبان درکش ای مرد بسیار دان که فردا قلم نیست بر بی زبان
صدف وار گوهرشناسان راز دهان جز به لؤلؤ نکردند باز
فراوان سخن باشد آگنده گوش نصیحت نگیرد مگر در خموش
چو خواهی که گویی نفس بر نفس نخواهی شنیدن مگر گفت کس؟
نباید سخن گفت ناساخته نشاید بریدن نینداخته
تأمل کنان در خطا و صواب به از ژاژخایان حاضر جواب(بیهوده گویان)
کمال است در نفس انسان سخن تو خود را به گفتار ناقص مکن
کم آواز هرگز نبینی خجل جوی مشک بهتر که یک توده گل
حذر کن ز نادان ده مرده گوی چو دانا یکی گوی و پرورده گوی
صد انداختی تیر و هر صد خطاست اگر هوشمندی یک انداز و راست
چرا گوید آن چیز در خفیه مرد که گر فاش گردد شود روی زرد؟
مکن پیش دیوار غیبت بسی بود کز پسش گوش دارد کسی
درون دلت شهر بندست راز نگر تا نبیند در شهر باز
از آن مرد دانا دهان دوخته ست که بیند که شمع از زبان سوخته ست
از دیدگاه عقل، هر خاموشی پسندیده نیست. جایی که انسان باید سخن بگوید اگر خاموش باشد ممکن است صدمات جبران ناپذیری بر خود یا افراد دیگر وارد سازد.
حافظ بر این باور است که باید سخنی از روی خرد بر زبان جاری نمود وگرنه بهتر آنست که سکوت اختیار کرد:
در بساط نکته دانان خود فروشی شرط نیست یا سخن دانسته گو ای مرد بخرد یا خموش
(حافظ،غ286)
و در جای دیگر سخنی را مقبول می داند که همراه با دانش و درایت باشد:
با عقل و فهم و دانش داد سخن توان داد چون جمع شد معانی گوی بیان توان زد
(همان،غ154)
سعدی شیرازی در بوستان به خاموشی به عنوان یک فضیلت انسانی اشاره می کند و خاموشی را از دانایی می داند و سخن را کمالی برای بشر می داند که نباید با سخنان بیهوده به اضمحلال کشیده شود
لقمان درسخن حکیمانه ی خویش سکوتِ با اندیشه و خرد را به طلاست تشبیه کرده است، آن جا که به فرزند خویش سفارش می کند: « اى فرزند اگر تصور مى کنى که سخن گفتن نقره است ، بدان که سکوت ، طلاست ».( بحار الانوار : ج۷۱ ، ص۲۹۷)
و رسول خدا (ص) ،نجات مؤمن را در حفظ زبان او می داند.«نجاةُ الْمؤمن فی حفْظِ لسانِهِ.» (اصول كافی، ج 2 ، ص 114)
مولانا با استفاده از حدیثی از حضرت علی(ع) ، بر این باور صحه می گذارد که آدم زیر زبانش پنهان است و سخن گفتن اوست که جوهر وجودش را آشکار می سازد.
آدمی مخفی است در زیر زبان این زبان پرده است بر درگاه جان
چونك بادی پرده را درهم كشید سرّ صحن خانه شد بر ما پدید
كاندر آن خانه گهر یا گندم است گنج زر یا جمله مار و كژدم است
یا در او گنج است و ماری بر كران زانك نبود گنج زر بی پاسبان
بی تأمّل او سخن گفتی چنان كز پس پانصد تأمّل دیگران
(مثنوی، دفتر دوم، ص241)
حضرت علی(ع) فرمودند:
«لسانُ الْعاقل وراءَ قلْبِهِ و قلْب الْأَحْمق وراءَ لسانِهِ.»؛ زبان عاقل در پشت قلب او جای دارد و قلب احمق پشت زبان اوست.(نهج البلاغه دشتی، ح 40)
با توجه به آیات و احادیث و اشعار مربوطه در می یابیم که پرگویی باعث لغزش زبان می گردد و سکوت فضیلتی است که انسان را از لغزش و خطا باز می دارد، در واقع انسان خاموش زبانش در اختیار اوست و می تواند آن را مدیریت کند. به تعبیر دیگر، خاموشی در برابر سخنان فساد انگیز یا بی محتوا و مانند آن است. البته همه ی این فضایل زمانی بدست می آید که خموشی بجا و سخن هم بجا؛ یا به تعبیری خموشی عاقلانه و سخن بخردانه.
فردوسی خاموشی و کم سخنی را می ستاید و برای آن منافع بی شمار برمی شمرد؛ از نظر حکیم خاموشی پیرایه ایست که پوشاننده عیب هاست. وی در این باره می گوید:
زدانش چو جان تو را مایه نیست به از خامشی هیچ پیرایه نیست
و سعدی همچون فردوسی خاموشی را وقار و پرده پوشی می داند و می سراید:
ترا خاموشی ای خداوند هوش وقار است و نااهل را پرده پوش
(بوستان سعدی،باب 7)
فردوسی عجولی و پرشتابی را علت پرگویی می داند که در این صورت انسان تنها سخن می گوید و شنونده ی خوبی نیست به همین دلیل خیلی از سخنان حکمت َآمیز را در نمی یابد:
کسی را که مغزش بود با شتاب فراوان سخن باشد و دیر یاب
و به همین دلیل است که اگر برحسب اتفاق، انسان پرگو سخن نغزی هم بگوید پذیرفته نیست.
زبانی که اندر سرش مغز نیست اگر درّ بیارد همی نغز نیست
(فردوسی)
سعدی بر این باورست که انسان پرگو، گوشی برای شنیدن ندارد در حالیکه نصیحت زمانی بر وی اثر می گذارد که خموشی اختیار کند.
فراوان سخن باشد آگنده گوش نصیحت نگیرد مگر در خموش
(بوستان سعدی،باب7)
بیهوده گو در چشم مردم خوار است.
چو گفتار بیهوده بسیار گشت سخنگوی در مردمان خوار گشت
(فردوسی)
و صائب که در زمینه خاموشی می گوید، خاموشی همه عالم را متحد می کند و کثرت و تفرقه را از میان برمی چیند:
کثرت و تفرقه در عالم گفتار بود که جهانی همه یک تن شود از خاموشی
(غ،6825)
در فضیلت خاموشی همین بس که با دقت در خلقت انسان به واسطه ی فیض الهی ، آفریدگار متعال دو گوش آفریده است برای شنیدن و یک دهان برای سخن گفتن.