آخرین پرچم دار
پرچم و پرچمداری در تاریخ اسلام
به انگیزه ی پاس ; داشت ولادت آخرین پرچم دار جنگ های معصومین، عباس بن علی(ع)
پیشینه ی پرچمداری در اقوام و ملل
پیشینه ; ی استفاده از پرچم در بین قبایل، چه در جنگ و چه در صلح، به روزگار باستان باز میگردد. آن گونه که از منابع تاریخی بر میآید، تمدن های گوناگون، اعم از: مصریان، ایرانیان، یونانیان، اعراب و... از آن بهره میجستهاند. هر چند به طور دقیق مشخص نیست که اولین بار استفاده از آن توسط چه کسی و در چه زمانی بوده است؛ ولی مشهور است که این وسیله، نخستین بار توسط حضرت ابراهیم(ع) برای آزادسازی حضرت لوط(ع) از زندان طاغوت زمان خود به کار گرفته شده است.1 در بین ایرانیان، پرچم به «درفش کاویانی» شهرت داشته است. علت این نامگذاری آن بود که در ایرانزمین، قیامی توسط «کاوه آهنگر» علیه پادشاه زمان خود «ضحّاک» پایهریزی شد و او پیشبند کار خود را که از چرم سرخ رنگی بود، بر فراز چوبی قرار داد و قیام خود را آغاز کرد و از آن پس به «درفش کاویان» یعنی پرچم کاوهای ها شهرت یافت. از درفش کاویان در جنگ ایران و اعراب نیز در کتب تاریخی نامی به میان آمده است.2
اهمیت پرچم و پرچمداری در بین اعراب
یکی از منصب های مهم در بین اعراب، منصب پرچمداری بوده است که در جنگ ها بسیار بدان افتخار میکردند؛ چرا که پرچم نشانی از هم ; بستگی در عمل و اتحاد در شعار بوده؛ به گونهای که هر گاه پرچم از دست پرچمدار میافتاده، نوعی شکست و از هم گسیختگی برای لشکر محسوب میشده است. اعراب جاهلیت در جنگ ها، آن را به دست یکی از سران سپاه میدادهاند. پرچم قبیله ; ی قریش «عقاب» نام داشته و منصب پرچمداری با «بنی عبدالدار» که طایفهای بزرگ در قریش به شمار میرفتند، بوده است.3 نوشتهاند: هنگامی که «قُصّی بن کلاب»، نیای چهارم پیامبر اکرم(ص) در سرزمین مکه قدرت را در دست گرفت، تمام منصب های قریش به او تفویض شد و او آن ; ها را بین فرزندان خود تقسیم کرد. او منصب پرچمداری را به یکی از فرزندانش به نام عبدالدار سپرد و به او گفت: «از این پس هیچ کس وارد کعبه نمیشود، مگر آن ; که تو اجازه دهی و هیچ پرچمی بسته نمیشود، مگر آن ; که تو اراده کنی». از آن پس پردهداری خانه ; ی خدا و پرچمداری در نزد فرزندان او باقی ماند؛ به گونهای که در جنگ احد «ابوسفیان» به عموزادههای خود در یک درگیری و مشاجره ی لفظی گفت: «شما لیاقت پرچمداری را ندارید؛ چرا که در روز [جنگ] بدر نتوانستید از آن به شایستگی مراقبت کنید و ما در آن جنگ، شکست خوردیم! اکنون نیز اگر نمیتوانید، آن را به ما واگذارید». 4
پرچمداری در اسلام
آن گونه که پیشتر گفته شد، به دلیل این ; که پرچم، سمبل اتحاد و تمایز در جنگ ها به شمار میرفته، همواره حائز اهمیت بوده است. پس از ظهور اسلام نیز، پرچم ماهیت خود را از دست نداد و ارزش و منزلت خود را حفظ کرد. امیرالمؤمنین(ع) درباره ; ی پرچم و اهمیت حفظ آن توسط سربازان اسلام میفرماید: «هرگز پرچم ; تان را از جای خودش حرکت نداده و دور آن را خالی نکنید و آن را جز به دست شجاعان ; تان نسپارید؛ آنان از جان شما در برابر پیشامد سوئی، حمایت و حراست میکنند؛ زیرا آنان که در حوادث سخت ایستادگی میکنند، از پرچم های خود بهتر پاسداری مینمایند و از هر سو، از پیش و پس و اطراف، مراقب آن میباشند، نه از آن عقب میمانند که آن را تسلیم کنند و نه از آن پیشی میگیرند که تنها رهایش سازند.5 پر واضح است که پرچم، به دلیل این ; که نماد همبستگی لشکر بوده، یکی از اهداف دشمن برای از بین بردن پرچمدار و به زمین انداختن پرچم به جهت تضعیف روحیه ; ی جنگ ; آوری لشکر مقابل به شمار میرفته است. از این رو، امیرالمؤمنین(ع) دستور به محافظت بیش ; تر از آن فرمودهاند. از سیره ; ی عملی بزرگان دین نیز فهمیده میشود که نسبت به پرچم و پرچمداری توجه فراوانی داشتهاند. در غزوه تبوک، پیامبر اکرم(ص) یکی از پرچم ها را به «عُماره بن حَزْم» داد. در همین حین «زید بن ثابت» از راه رسید، پیامبر اکرم(ص) نیز پرچم را از او ستاند و به زید بن ثابت داد. این موضوع سبب ناراحتی عماره گردید، به پیامبر(ص) رو کرد و عرض نمود: «ای رسول خدا! گویا از من ناراحت هستید [که پرچم را از من گرفته و به او دادید]». پیامبراکرم(ص) پاسخ داد: «نه به خدا [این گونه نیست]، ولکن قرآن را مقدم بدارید و او بیش ; تر از تو بهرهمند از قرآن است و قرآن مقدم میدارد حتی اگر غلامی سیاه و بریده بینی باشد». آن گاه به دو قبیله «اوس» و «خزرج» هم دستور داد تا پرچم های ; شان را به کسانی که بیش ; تر قرآن میدانند، بدهند.6 امیرالمؤمنین(ع) نیز این موضوع را مدّ نظر داشته و پرچم را به باایمانترین افراد خود میداده است. آن گونه که نوشتهاند، در «جمل»، پرچم را به دست فرزند خود «محمد بن حنفیه» داد و به او فرمود: « اگر کوه ها از جای کنده شوند، تو استوار باش! دندان هایت را بر هم بفشار! کاسه ی سرت را به خدا بسپار! پایت را بر زمین محکم کن! به انتهای لشکر [دشمن] نگاه کن و [زیادی دشمن را] نادیده بگیر و بدان که پیروزی از سوی پروردگار سبحان است».7 این مطلب از آن جهت است که پرچمدار، نقش کلیدی و مهمی را در لشکر بر عهده دارد؛ زیرا از نظر نظامی، شاه ; رگ پیروزی یا شکست به شمار میآید و از نظر اعتقادی میبایست کسی که پرچم سپاه اسلام را بر دوش دارد، پارساترین باشد؛ هم ; چنانکه پیامبراکرم(ص) نیز به طور ضمنی بر اهمیت این معنا اشاره میکند و از نام پرچمدار و حسب و نسب او میپرسد؛ آنسان که نگاشتهاند: «طفیل بن عمرو در جنگ حنین در رکاب رسول خدا(ص) شرکت کرد. پیامبر اکرم(ص) او را مأمور کرد تا بت «ذی الکفّین»8 را منهدم سازد. او به هم ; راه گروهی از مسلمانان حملهور شد که تعداد آنان به چهل نفر میرسید. او بت را منهدم کرد و بازگشت. پیامبراکرم(ص) پیروزی را تبریک گفت و از آنان پرسید که پرچمدارتان در این حمله که بود؟ طفیل بن عمرو پاسخ داد: همان کسی که پیشتر نیز پرچمدار بود. پیامبراکرم(ص) فرمود: آری! راست گفتید، او «نعمان بن زرافه لِهْبی» بود».9 از این گفت ; ; وگوی کوتاه نیز برمیآید که پیامبراکرم(ص) در جنگ ; ها نسبت به پرچمدار دقیق و حساس بودهاند.
نخستین پرچم مسلمانان
هفت ماه از مهاجرت پیامبراکرم(ص) از مکه به مدینه گذشته بود که سریه «حمزه بن عبدالمطلب» عموی پیامبر(ص) در گرفت. نوشتهاند: «برای اولین بار پیامبر اکرم(ص) با دست مبارک خود پرچمی بست و آن را به دست حمزه سیدالشهداء(ع) داد تا به جنگ رود. در آن جنگ، سی سواره نظام که نیمی از آنان مهاجر و نیمی دیگر انصار بودند، شرکت داشتند».10 بنابراین، نخستین پرچمدار اسلام را میتوان حمزه سیدالشهداء(ع) به شمار آورد.
سنت بستن پرچم
پرچم بندی که نشانه ی شروع جنگ و مراسمی برای فراخوانی جنگ ; جویان جهت شرکت در نبرد بوده، طی مراسمی خاص در جاهلیت انجام میپذیرفته است؛ بدین ترتیب که آن را به امیر قبیله میدادند تا آن را بر سر چوب یا نیزهای که در دست پرچمدار بوده، ببندد. در اسلام نیز هنگام بستن پرچم، دعا میکردند و به پرچمدار، روحیه میدادند و او را بر شجاعت تشویق میکردند. بعدها این عمل در بین خلفای عباسی به گونهای دیگر پی گرفته شد و تا حدی به آن دقت میکردند که هنگام بستن پرچم، ستارهشناسان ساعت دقیق آن را از پیش تعیین میکردند و مراسم آن ; ها با تشریفات و صرف هزینههای کلانی نیز همراه میشد؛ به نحوی که نگاشتهاند: «خلفای فاطمی در مصر اداره مخصوصی برای این کار در نظر گرفته بودند که در مدت یک ; صدسال به فعالیت خود ادامه داد و در هر سال مبلغ 80 هزار دینار طلا، صرف هزینههای آن میگردید».11
ویژگی های پرچم ها
درست مشخص نیست که در دوران جاهلیت، پرچم ها به چه شکل بوده است، اما معمولاً اعراب چه پیش از اسلام و چه پس از آن، پرچم خود را بر فراز نیزهای قرار میدادند. اما خود پرچم ها، از نظر طرح، رنگ و نقش با هم تفاوت داشتهاند. عقاب، پرچم مخصوص قریش در ایام جاهلیت، سیاه رنگ بوده است که در اسلام نیز گاهی از این رنگ استفاده میشد، به ویژه در دوره عباسیان که به نشانه ; ی خون ; خواهی و عزای شهیدان بنی هاشم و قتل عام آنان توسط امویان به کار گرفته میشد. امویان پرچمی سرخ داشتند. عباسیان در دوران امام رضا(ع) به دستور مأمون، رنگ لباس و پرچم خود را از سیاه به سبز، به نشانه ; ی بیعت مأمون با امام رضا(ع) تغییر دادند؛ اما بعدها دوباره به حالت سابق خود بازگشت. پرچم پادشاهان بلاد اسلامی آفریقا در آن دوران، پرچمی طلاکوب از جنس ابریشم و پرچم سلاطین ترک در دور خود، ریسهای از مو و منگوله داشت و آن را «چتر»، «شالش» و یا «سنجق» میخواندند.12
بزرگترین پرچمداران صدر اسلام
1. حمزه بن عبدالمطلب: 2. امیرالمؤمنین علی(ع): او در بیش ; تر جنگ ها شرکت داشت و در هر جنگی که شرکت میکرد، پرچمدار بود. در جنگ بدر لشکر اسلام سه پرچم داشت: پرچم سفید، پرچم سیاه و یک پرچم دیگر که از «مرط عایشه» تهیه شده بود. مرط پارچهای پشمی و یا خز مانند بوده است که در تهیه ; ی لباس از آن استفاده میکردند. این پرچم را پیامبراکرم(ص) به علی بن ابی طالب(ع) داد. در غزوه احد نیز پرچمداری گروه مهاجرین با علی(ع) بود و حتی نگاشتهاند که پرچمداران کفار همگی به دست امیرالمؤمنین(ع) کشته شدند و پرچم آنان بر زمین افتاد. در این هنگام، زنی به نام «عمره بن علقمه حارثیه» که از جمله زنانی بود که برای تقویت روحیه جنگ ; جویان خود و ستاندن انتقام کشتگان بدر به میدان آمده بودند، پرچمی برافراشت و آن را به دست غلامی حبشی به نام «صؤاب»، غلام فرزندان ابی طلحه داد که او نیز توسط مسلمانان هلاک شد. او در حالی که دستانش قطع شده بود، با بازوها و گردنش پرچم را بالا نگه داشته بود که امیرالمؤمنین(ع) گردن او را زد و به هلاکت رساند.13 این افتضاح بزرگ، شکستی غیر قابل جبران برای کفار به حساب آمد که غلامی حبشی و زنی، پرچم سپاه را بالا نگه دارد؛ به گونهای که «حسان بن ثابت انصاری» در توصیف آن سرود: «اگر زنی حارثیه بیرق را بر نداشته بود، آنان در بازارها پرچم را به فروش میگذاشتند».14 پرچم قبیله ی اوس، به رنگ سبز و پرچم خزرج به رنگ سرخ بود. پیامبر اکرم(ص) برای جلوگیری از بروز حساسیت و اختلاف بین آنان، اجازه داد تا از همان رنگ ها استفاده کنند.15 در «غزوه ی خیبر»، درخششی چشم ; گیر از پرچمداری امیرالمؤمنین(ع) در خاطره ی تاریخ ماند. در این جنگ پیامبر اکرم(ص) پرچمی سفید بست و به جنگ با خیبریان شتافت. در بین یهودیان پهلوانی تنومند و درشت اندام به نام «مرحب» بود که او در درگیری تن به تن، چند تن از پهلوانان لشکر اسلام را به شهادت رسانید و جنگ با یهودیان به حالت رکود رسید.16 پیامبر اکرم(ص) پرچم را به علی(ع) داد. او با مرحب که گرزی آهنین در دست داشت جنگید.17 مرحب گرزش را به سپر علی(ع) زد. سپر شکست و علی(ع) به سمت دروازه دوید و در خیبر را کند و از آن به جای سپر استفاده کرد و آن دری بود که وقتی هشت نفر از اصحاب خواستند آن را جابه جا کنند، نتوانستند.18 در جریان فتح مکه که در سال هشتم هجرت به وقوع پیوست، پیامبر اکرم(ص) پرچمی را که در دست «سعد بن عُباده» بود، ستاند و به امیرالمؤمنین(ع) داد؛ زیرا او هنگامی که سپاه پیامبر اکرم(ص) از بلندی های اطراف مکه به طرف شهر سرازیر شد، رجزی با این مضمون خواند: «امروز روز جنگ است و کارزار. امروز همان روزی است که به حرمت حرم اعتنایی نمیکنیم و قریشیان را میکشیم». عمر بن الخطاب وقتی رجز او را شنید، به سوی پیامبر اکرم(ص) دوید و آن ; چه را شنیده بود، باز گفت. پیامبر اکرم(ص) ناراحت شد و رو به امیرالمؤمنین علی(ع) کرد و فرمود: «برو و پرچم را از او بگیر و خود پرچم را به سوی مکه حرکت ده!» امیرالمؤمنین(ع) نیز پرچم را از او گرفت. و این در حالی بود که در ابتدای حرکت، یکی از پرچم ها در دست آن حضرت بود.19 از جمله برجستهترین آنان میتوان «زبیر بن عوام»، «سعد بن ابی وقاص»، «ابونائله»، «قَتاده بن نعمان»، «ابی بُردخ بن نیار»، «جبر بن عتیک»، «ابو لبابه بن عبد المنذر»، «ابواُسَیّد ساعدی»، «عبدالله بن زید»، «قطبه بن عامر بن حدیده»، «عماره بن حزم»، «سلیط بن قیس» و... نام برد.20
عباس(ع)، آخرین پرچمدار معصومین(ع)
در صبح روز عاشورا، امام یاران خود را به دو دسته تقسیم کرد که شامل سی نفر سواره نظام و چهل نفر پیاده نظام بود. امام فرماندهی میمنه سپاه را به «زهیر بن قین» و میسره سپاه را به «حبیب بن مظاهر» سپرد و پرچم را به برادر خود عباس(ع) که از همه شجاعتر بود، داد.21 امام حسین(ع) به دلیل نقش حساس عباس(ع) در رویارویی با دشمنان به ایشان اجازه مبارزه و جنگ نمیدادند؛ زیرا چه بسا شهادت ایشان به دلیل دارا بودن نقش پرچمداری، میتوانست ضربه ی جبران ناپذیری به روحیه ی سپاه باشد. از این رو، وقتی ابوالفضل العباس(ع) با دیدن شهادت یاران امام و تنهایی او، اجازه جنگ میخواهد، امام به او میفرماید: « ای برادر! تو پرچمدار من هستی. اگر تو از دست بروی، سپاه من پراکنده میشود».22 نگاشتهاند: هنگامی که اسیران کربلا را به شهر شام بردند، در میان وسائل غارت شده از شهیدان کربلا، پرچمی بود که در اثر ضربات شمشیر و نیزه، آسیب دیده بود. وسائل را پیش روی یزید نهادند. یزید پرچم مذکور را برداشت و به دقت بدان نگریست و پرسید: «این پرچم در دست چه کسی بوده است؟» گفتند: «عباس بن علی(ع)». آنگاه با تعجب و شگفتی ایستاد و به حاضران گفت: «به این پرچم خوب بنگرید. ببینید که بر اثر ضربههای پیکارگران، جای سالمی بر آن نمانده است، ولی جایی که در دست پرچمدار قرار داشته، سالم است». این سخن کنایه از این بود که پرچمدار ضربههای تیغ و شمشیری که بر دستش فرود میآمده، تحمل کرده، ولی پرچم را رها نمیکرده است.23 موقعیت حضرت عباس(ع) در بین یاران امام حسین(ع) موقعیت ویژه و منحصر به فردی بود. آن گاه که در مدینه بسیاری از خواص و نزدیکان امام، ایشان را از دست زدن به قیام باز میداشتند و با نصیحت و خیرخواهی، امام را از این حرکت بر حذر میداشتند، حضرت عباس(ع) در چنین شرایط بحرانی و حساس، بدون هیچ گونه مصلحت اندیشی، پیشگام در یاری امام(ع) شد. در دیگر صحنههای قیام نیز همواره حضرت عباس(ع) پیشگام دیده میشود. به عنوان نمونه، شب عاشورا وقتی تنهایی و بییاوری امام خود را میبیند که امام به همه اجازه بازگشتن از کربلا میدهد، به عنوان اولین سخنگو برخاسته و فریاد برآورد: «هرگز چنین نخواهیم کرد، آیا برای این-که بعد از تو زنده بمانیم خداوند تا ابد آن را به ما نشان ندهد؟»24 و هنگامی که امام(ع)، سر و صدای لشکر دشمن را میشنود که آماده شبیخون هستند، حضرت عباس(ع) را به عنوان نماینده ی اعزامی خود به همراه بیست سوار به سوی آنان گسیل میدارد، تا ببیند خواسته آنان چیست و به او میفرماید: «یا عَبَّاسُ! اِرْکَبْ بِنَفْسی اَنْتَ یا اَخی! حَتَّی تَلْقاهُمْ وَ تَقُولَ لَهُمْ ما لَکُمْ وَ ما بَدالَکُمْ وَ تَسْأَلْهُمْ عَمَّا جاءَ بِهِمْ؟؛ ای عباس! ای برادرم! جانم به قربانت، سوار شو و نزد ایشان برو و بگو شما را چه شده و چه میخواهید و از سبب آمدنشان [به اینجا] پرسش کن».25 عباس(ع) نزد ایشان رفته و خبر آورد که آنان برای جنگ آمدهاند. امام به او فرمود: « نزد آنان باز گرد و اگر توانستی تا صبح از آنان مهلت بگیر و امشب ایشان را از ما باز گردان، شاید ما امشب را برای پروردگارمان نماز بخوانیم و او را خوانده و درخواست مغفرت نماییم؛ زیرا خداوند میداند که من نماز برای او، تلاوت کتابش و دعا و طلب آمرزش را دوست میدارم». و عباس(ع) نیز چنین کرد.26 در روز عاشورا نیز ایشان علاوه بر دفاع از خیمهها، هر گاه در درگیری ها، نیروهای خودی، در محاصره دشمن قرار میگرفتند و توان مقابله را از دست میدادند، به یاری آنان میشتافت و حلقه ی محاصره را میشکست. به عنوان نمونه در مبارزه ; ی «عمر بن خالد صیداوی»، «جابر بن حارث سلمانی» و «سعد غلام عمر بن خالد صیداوی» که پس از ساعتی پیکار در محاصره دشمن واقع شدند، حضرت عباس(ع) با یورشی توفنده، آنان را از چنگال دشمن نجات داد.27 او در حرکتی افتخارآمیز، برای اطمینان از جان ; فشانی برادران خود؛ «عبدالله»، «جعفر» و «عثمان»، آنان را پیشمرگ امام خود ساخته و بدانها میگوید: « پیش بتازید فدایتان شوم! و از سرور و پیشوای خود حمایت کنید تا در برابر او جان دهید». سپس آنان را به میدان فرستاد و هرسه آن ; ها به شهادت رسیدند. در پایان نیز خود به میدان شتافته و به شهادت رسید.28 «ابوحنیفه الدینوری» از تاریخ نویسان اهل سنت درباره ; ی شهادت عباس(ع) مینویسد: «وَ بَقِیَ الْعَبَّاسُ بْنُ عَلیٍّ قائِماً لإِِمامِ الحُسَینِ(ع) یُقاتِلُ دُونَهُ وَ یَمیلُ مَعَهُ حَیْثُ مالَ حَتَّی قُتِلَ رَحْمَه اللَّهِ عَلَیْهِ؛ و عباس بن علی(ع) هم ; چنان پیش روی امام حسین(ع) باقی ماند، نزد او میجنگید و به هر سو که امام میرفت او نیز میرفت تا این ; که کشته شد؛ درود خدا بر او باد».29 با شهادت عباس(ع) نامه پرچمداری در عصر حضور بسته شد و نام او را تاریخ به عنوان واپسین پرچمدار جنگ های پیشوایان معصوم(ع) در دوران حضور ثبت نمود.
پی نوشت ها
1. ر. ک: ماه در فرات، ابوالفضل هادی منش، قم، انتشارات مرکز پژوهش ; های اسلامی صدا
و سیما، چاپ اوّل، 1381 ش، ص 67.
2. همان؛ تاریخ التمدن الاسلامی، ج 1، ص 180 (پانوشت).
3. همان، ص 30.
4. السیره النبویه لابن کثیر، ابوالفداء، اسماعیل بن کثیر، بیروت، دار الرائد
العربی، چاپ سوم، 1407 ق، ج 1، ص 100.
5. نهج البلاغه، دشتی، خطبه 124.
6. کتاب المغازی، محمد بن عمر بن واقد، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، چاپ سوم،
1989 م، ج 3، ص 1003.
7. نهج البلاغه، دشتی، خطبه 11.
8. بتی که «عمرو بن حمله» آن را ساخته بود و بت معروف طائف بود.
9. کتاب المغازی، محمدبن عمربن واقد، ج 3، ص 922.
10. السیره النبویه، ابن هشام، ج 1، ص 9.
11. تاریخ التمدن الاسلامی، ج 1، ص 183 - 182.
12. همان، ص 181.
13. السیره النبویه، ابن هشام، ج 3، ص 83.
14. همان، ص 84.
15. کتابالمغازی، ج 3، ص 895.
16. السیره الحلبیه، علی بن برهان الدین الحلبی، مصر، مطبعه مصطفی البابی، 1349 ق،
ج 2، ص 159 - 156.
17. همان، ص 161؛ تاریخ الیعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تهران، بنگاه ترجمه و نشر
کتاب، چاپ سوم، 1356 ش، ج 1، ص 415.
18. سیره رسولالله، رفیعالدین اسحاق بن محمد، تهران، نشر مرکز، 1373 ش، صص 418 -
419.
19. السیره الحلبیه، ج 2، ص 207.
20. کتاب المغازی، ج 2، ص 800.
21. تاریخ الطبری، ج 5، ص 213؛ مقتل الحسین، موفق بن احمد الخوارزمی، قم، منشورات
مکتبه المفید، بیتا، ج 2، ص 4.
22. بحار الانوار، محمد باقر المجلسی، بیروت، مؤسسه الرساله، 1403ق، ج 45، ص 41.
23. ر. ک: سوگنامه آل محمدصلی الله وعلیه وآله، محمد محمدی اشتهاردی، قم، انتشارات
ناصر، چاپ ششم، 1373 ش، ص 299.
24. شیخ عباس قمی، نفس المهموم، تهران، کتاب فروشی اسلامیه، 1368ق، ص 137.
25. محمد بن محمد بن النعمان، شیخ مفید، الإرشاد، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی،
1378 ش، ج2، ص132.
26. همان، ص133.
27. تاریخ الطبری، ج5، ص216.
28. الارشاد، ج2، ص162.
ابو حنیفه احمد بن داود الدینوری، اخبار الطِّوال، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ
اول، 1421 ق، ص380.