آخرین پرچم دار

برچسپ ها: آخرین ، دار ، پرچم

Print Friendly and PDF

پرچم و پرچم‏داری در تاریخ اسلام

به انگیزه ی پاس ; داشت ولادت آخرین پرچم دار جنگ های معصومین، عباس بن علی(ع)

پیشینه ی پرچم‏داری در اقوام و ملل

پیشینه ; ی استفاده از پرچم در بین قبایل، چه در جنگ و چه در صلح، به روزگار باستان باز می‏گردد. آن گونه که از منابع تاریخی بر می‏آید، تمدن های گوناگون، اعم از: مصریان، ایرانیان، یونانیان، اعراب و... از آن بهره می‏جسته‏اند. هر چند به طور دقیق مشخص نیست که اولین بار استفاده از آن توسط چه کسی و در چه زمانی بوده است؛ ولی مشهور است که این وسیله، نخستین بار توسط حضرت ابراهیم(ع) برای آزادسازی حضرت لوط(ع) از زندان طاغوت زمان خود به کار گرفته شده است.1 در بین ایرانیان، پرچم به «درفش کاویانی» شهرت داشته است. علت این نام‏گذاری آن بود که در ایران‏زمین، قیامی توسط «کاوه آهنگر» علیه پادشاه زمان خود «ضحّاک» پایه‏ریزی شد و او پیش‏بند کار خود را که از چرم سرخ رنگی بود، بر فراز چوبی قرار داد و قیام خود را آغاز کرد و از آن پس به «درفش کاویان» یعنی پرچم کاوه‏ای ها شهرت یافت. از درفش کاویان در جنگ ایران و اعراب نیز در کتب تاریخی نامی به میان آمده است.2

اهمیت پرچم و پرچم‏داری در بین اعراب

یکی از منصب های مهم در بین اعراب، منصب پرچم‏داری بوده است که در جنگ ها بسیار بدان افتخار می‏کردند؛ چرا که پرچم نشانی از هم ; بستگی در عمل و اتحاد در شعار بوده؛ به گونه‏ای که هر گاه پرچم از دست پرچم‏دار می‏افتاده، نوعی شکست و از هم گسیختگی برای لشکر محسوب می‏شده است. اعراب جاهلیت در جنگ ها، آن را به دست یکی از سران سپاه می‏داده‏اند. پرچم قبیله ; ی قریش «عقاب» نام داشته و منصب پرچم‏داری با «بنی عبدالدار» که طایفه‏ای بزرگ در قریش به شمار می‏رفتند، بوده است.3 نوشته‏اند: هنگامی که «قُصّی بن کلاب»، نیای چهارم پیامبر اکرم(ص) در سرزمین مکه قدرت را در دست گرفت، تمام منصب های قریش به او تفویض شد و او آن ; ها را بین فرزندان خود تقسیم کرد. او منصب پرچم‏داری را به یکی از فرزندانش به نام عبدالدار سپرد و به او گفت: «از این پس هیچ کس وارد کعبه نمی‏شود، مگر آن ; که تو اجازه دهی و هیچ پرچمی بسته نمی‏شود، مگر آن ; که تو اراده کنی». از آن پس پرده‏داری خانه ; ی خدا و پرچم‏داری در نزد فرزندان او باقی ماند؛ به گونه‏ای که در جنگ احد «ابوسفیان» به عموزاده‏های خود در یک درگیری و مشاجره ی لفظی گفت: «شما لیاقت پرچم‏داری را ندارید؛ چرا که در روز [جنگ] بدر نتوانستید از آن به شایستگی مراقبت کنید و ما در آن جنگ، شکست خوردیم! اکنون نیز اگر نمی‏توانید، آن را به ما واگذارید». 4

پرچم‏داری در اسلام

آن گونه که پیش‏تر گفته شد، به دلیل این ; که پرچم، سمبل اتحاد و تمایز در جنگ ها به شمار می‏رفته، همواره حائز اهمیت بوده است. پس از ظهور اسلام نیز، پرچم ماهیت خود را از دست نداد و ارزش و منزلت خود را حفظ کرد. امیرالمؤمنین(ع) درباره ; ی پرچم و اهمیت حفظ آن توسط سربازان اسلام می‏فرماید: «هرگز پرچم ; تان را از جای خودش حرکت نداده و دور آن را خالی نکنید و آن را جز به دست شجاعان ; تان نسپارید؛ آنان از جان شما در برابر پیشامد سوئی، حمایت و حراست می‏کنند؛ زیرا آنان که در حوادث سخت ایستادگی می‏کنند، از پرچم های خود بهتر پاسداری می‏نمایند و از هر سو، از پیش و پس و اطراف، مراقب آن می‏باشند، نه از آن عقب می‏مانند که آن را تسلیم کنند و نه از آن پیشی می‏گیرند که تنها رهایش سازند.5 پر واضح است که پرچم، به دلیل این ; که نماد همبستگی لشکر بوده، یکی از اهداف دشمن برای از بین بردن پرچم‏دار و به زمین انداختن پرچم به جهت تضعیف روحیه ; ی جنگ ; آوری لشکر مقابل به شمار می‏رفته است. از این رو، امیرالمؤمنین(ع) دستور به محافظت بیش ; تر از آن فرموده‏اند. از سیره ; ی عملی بزرگان دین نیز فهمیده می‏شود که نسبت به پرچم و پرچم‏داری توجه فراوانی داشته‏اند. در غزوه تبوک، پیامبر اکرم(ص) یکی از پرچم ها را به «عُماره بن حَزْم» داد. در همین حین «زید بن ثابت» از راه رسید، پیامبر اکرم(ص) نیز پرچم را از او ستاند و به زید بن ثابت داد. این موضوع سبب ناراحتی عماره گردید، به پیامبر(ص) رو کرد و عرض نمود: «ای رسول خدا! گویا از من ناراحت هستید [که پرچم را از من گرفته و به او دادید]». پیامبراکرم(ص) پاسخ داد: «نه به خدا [این گونه نیست]، ولکن قرآن را مقدم بدارید و او بیش ; تر از تو بهره‏مند از قرآن است و قرآن مقدم می‏دارد حتی اگر غلامی سیاه و بریده بینی باشد». آن گاه به دو قبیله «اوس» و «خزرج» هم دستور داد تا پرچم های ; شان را به کسانی که بیش ; تر قرآن می‏دانند، بدهند.6 امیرالمؤمنین(ع) نیز این موضوع را مدّ نظر داشته و پرچم را به باایمان‏ترین افراد خود می‏داده است. آن گونه که نوشته‏اند، در «جمل»، پرچم را به دست فرزند خود «محمد بن حنفیه» داد و به او فرمود: « اگر کوه ها از جای کنده شوند، تو استوار باش! دندان هایت را بر هم بفشار! کاسه ی سرت را به خدا بسپار! پایت را بر زمین محکم کن! به انتهای لشکر [دشمن] نگاه کن و [زیادی دشمن را] نادیده بگیر و بدان که پیروزی از سوی پروردگار سبحان است».7 این مطلب از آن جهت است که پرچم‏دار، نقش کلیدی و مهمی را در لشکر بر عهده دارد؛ زیرا از نظر نظامی، شاه ; رگ پیروزی یا شکست به شمار می‏آید و از نظر اعتقادی می‏بایست کسی که پرچم سپاه اسلام را بر دوش دارد، پارساترین باشد؛ هم ; چنان‏که پیامبراکرم(ص) نیز به طور ضمنی بر اهمیت این معنا اشاره می‏کند و از نام پرچم‏دار و حسب و نسب او می‏پرسد؛ آن‏سان که نگاشته‏اند: «طفیل بن عمرو در جنگ حنین در رکاب رسول خدا(ص) شرکت کرد. پیامبر اکرم(ص) او را مأمور کرد تا بت «ذی الکفّین»8 را منهدم سازد. او به هم ; راه گروهی از مسلمانان حمله‏ور شد که تعداد آنان به چهل نفر می‏رسید. او بت را منهدم کرد و بازگشت. پیامبراکرم(ص) پیروزی را تبریک گفت و از آنان پرسید که پرچم‏دارتان در این حمله که بود؟ طفیل بن عمرو پاسخ داد: همان کسی که پیش‏تر نیز پرچم‏دار بود. پیامبراکرم(ص) فرمود: آری! راست گفتید، او «نعمان بن زرافه لِهْبی» بود».9 از این گفت ; ; وگوی کوتاه نیز برمی‏آید که پیامبراکرم(ص) در جنگ ; ها نسبت به پرچم‏دار دقیق و حساس بوده‏اند.

نخستین پرچم مسلمانان

هفت ماه از مهاجرت پیامبراکرم(ص) از مکه به مدینه گذشته بود که سریه «حمزه بن عبدالمطلب» عموی پیامبر(ص) در گرفت. نوشته‏اند: «برای اولین بار پیامبر اکرم(ص) با دست مبارک خود پرچمی بست و آن را به دست حمزه سیدالشهداء(ع) داد تا به جنگ رود. در آن جنگ، سی سواره نظام که نیمی از آنان مهاجر و نیمی دیگر انصار بودند، شرکت داشتند».10 بنابراین، نخستین پرچم‏دار اسلام را می‏توان حمزه سیدالشهداء(ع) به شمار آورد.

سنت بستن پرچم

پرچم بندی که نشانه ی شروع جنگ و مراسمی برای فراخوانی جنگ ; جویان جهت شرکت در نبرد بوده، طی مراسمی خاص در جاهلیت انجام می‏پذیرفته است؛ بدین ترتیب که آن را به امیر قبیله می‏دادند تا آن را بر سر چوب یا نیزه‏ای که در دست پرچم‏دار بوده، ببندد. در اسلام نیز هنگام بستن پرچم، دعا می‏کردند و به پرچم‏دار، روحیه می‏دادند و او را بر شجاعت تشویق می‏کردند. بعدها این عمل در بین خلفای عباسی به گونه‏ای دیگر پی گرفته شد و تا حدی به آن دقت می‏کردند که هنگام بستن پرچم، ستاره‏شناسان ساعت دقیق آن را از پیش تعیین می‏کردند و مراسم آن ; ها با تشریفات و صرف هزینه‏های کلانی نیز همراه می‏شد؛ به نحوی که نگاشته‏اند: «خلفای فاطمی در مصر اداره مخصوصی برای این کار در نظر گرفته بودند که در مدت یک ; صدسال به فعالیت خود ادامه داد و در هر سال مبلغ 80 هزار دینار طلا، صرف هزینه‏های آن می‏گردید».11

ویژگی های پرچم ها

درست مشخص نیست که در دوران جاهلیت، پرچم ها به چه شکل بوده است، اما معمولاً اعراب چه پیش از اسلام و چه پس از آن، پرچم خود را بر فراز نیزه‏ای قرار می‏دادند. اما خود پرچم ها، از نظر طرح، رنگ و نقش با هم تفاوت داشته‏اند. عقاب، پرچم مخصوص قریش در ایام جاهلیت، سیاه رنگ بوده است که در اسلام نیز گاهی از این رنگ استفاده می‏شد، به ویژه در دوره عباسیان که به نشانه ; ی خون ; خواهی و عزای شهیدان بنی هاشم و قتل عام آنان توسط امویان به کار گرفته می‏شد. امویان پرچمی سرخ داشتند. عباسیان در دوران امام رضا(ع) به دستور مأمون، رنگ لباس و پرچم خود را از سیاه به سبز، به نشانه ; ی بیعت مأمون با امام رضا(ع) تغییر دادند؛ اما بعدها دوباره به حالت سابق خود بازگشت. پرچم پادشاهان بلاد اسلامی آفریقا در آن دوران، پرچمی طلاکوب از جنس ابریشم و پرچم سلاطین ترک در دور خود، ریسه‏ای از مو و منگوله داشت و آن را «چتر»، «شالش» و یا «سنجق» می‏خواندند.12

بزرگترین پرچم‏داران صدر اسلام

1. حمزه بن عبدالمطلب: 2. امیرالمؤمنین علی(ع): او در بیش ; تر جنگ ها شرکت داشت و در هر جنگی که شرکت می‏کرد، پرچم‏دار بود. در جنگ بدر لشکر اسلام سه پرچم داشت: پرچم سفید، پرچم سیاه و یک پرچم دیگر که از «مرط عایشه» تهیه شده بود. مرط پارچه‏ای پشمی و یا خز مانند بوده است که در تهیه ; ی لباس از آن استفاده می‏کردند. این پرچم را پیامبراکرم(ص) به علی بن ابی طالب(ع) داد. در غزوه احد نیز پرچم‏داری گروه مهاجرین با علی(ع) بود و حتی نگاشته‏اند که پرچم‏داران کفار همگی به دست امیرالمؤمنین(ع) کشته شدند و پرچم آنان بر زمین افتاد. در این هنگام، زنی به نام «عمره بن علقمه حارثیه» که از جمله زنانی بود که برای تقویت روحیه جنگ ; جویان خود و ستاندن انتقام کشتگان بدر به میدان آمده بودند، پرچمی برافراشت و آن را به دست غلامی حبشی به نام «صؤاب»، غلام فرزندان ابی طلحه داد که او نیز توسط مسلمانان هلاک شد. او در حالی که دستانش قطع شده بود، با بازوها و گردنش پرچم را بالا نگه داشته بود که امیرالمؤمنین(ع) گردن او را زد و به هلاکت رساند.13 این افتضاح بزرگ، شکستی غیر قابل جبران برای کفار به حساب آمد که غلامی حبشی و زنی، پرچم سپاه را بالا نگه دارد؛ به گونه‏ای که «حسان بن ثابت انصاری» در توصیف آن سرود: «اگر زنی حارثیه بیرق را بر نداشته بود، آنان در بازارها پرچم را به فروش می‏گذاشتند».14 پرچم قبیله ی اوس، به رنگ سبز و پرچم خزرج به رنگ سرخ بود. پیامبر اکرم(ص) برای جلوگیری از بروز حساسیت و اختلاف بین آنان، اجازه داد تا از همان رنگ ها استفاده کنند.15 در «غزوه ی خیبر»، درخششی چشم ; گیر از پرچم‏داری امیرالمؤمنین(ع) در خاطره ی تاریخ ماند. در این جنگ پیامبر اکرم(ص) پرچمی سفید بست و به جنگ با خیبریان شتافت. در بین یهودیان پهلوانی تنومند و درشت اندام به نام «مرحب» بود که او در درگیری تن به تن، چند تن از پهلوانان لشکر اسلام را به شهادت رسانید و جنگ با یهودیان به حالت رکود رسید.16 پیامبر اکرم(ص) پرچم را به علی(ع) داد. او با مرحب که گرزی آهنین در دست داشت جنگید.17 مرحب گرزش را به سپر علی(ع) زد. سپر شکست و علی(ع) به سمت دروازه دوید و در خیبر را کند و از آن به جای سپر استفاده کرد و آن دری بود که وقتی هشت نفر از اصحاب خواستند آن را جابه جا کنند، نتوانستند.18 در جریان فتح مکه که در سال هشتم هجرت به وقوع پیوست، پیامبر اکرم(ص) پرچمی را که در دست «سعد بن عُباده» بود، ستاند و به امیرالمؤمنین(ع) داد؛ زیرا او هنگامی که سپاه پیامبر اکرم(ص) از بلندی های اطراف مکه به طرف شهر سرازیر شد، رجزی با این مضمون خواند: «امروز روز جنگ است و کارزار. امروز همان روزی است که به حرمت حرم اعتنایی نمی‏کنیم و قریشیان را می‏کشیم». عمر بن الخطاب وقتی رجز او را شنید، به سوی پیامبر اکرم(ص) دوید و آن ; چه را شنیده بود، باز گفت. پیامبر اکرم(ص) ناراحت شد و رو به امیرالمؤمنین علی(ع) کرد و فرمود: «برو و پرچم را از او بگیر و خود پرچم را به سوی مکه حرکت ده!» امیرالمؤمنین(ع) نیز پرچم را از او گرفت. و این در حالی بود که در ابتدای حرکت، یکی از پرچم ها در دست آن حضرت بود.19 از جمله برجسته‏ترین آنان می‏توان «زبیر بن عوام»، «سعد بن ابی وقاص»، «ابونائله»، «قَتاده بن نعمان»، «ابی بُردخ بن نیار»، «جبر بن عتیک»، «ابو لبابه بن عبد المنذر»، «ابواُسَیّد ساعدی»، «عبدالله بن زید»، «قطبه بن عامر بن حدیده»، «عماره بن حزم»، «سلیط بن قیس» و... نام برد.20

عباس(ع)، آخرین پرچم‏دار معصومین(ع)

در صبح روز عاشورا، امام یاران خود را به دو دسته تقسیم کرد که شامل سی نفر سواره نظام و چهل نفر پیاده نظام بود. امام فرماندهی میمنه سپاه را به «زهیر بن قین» و میسره سپاه را به «حبیب بن مظاهر» سپرد و پرچم را به برادر خود عباس(ع) که از همه شجاع‏تر بود، داد.21 امام حسین(ع) به دلیل نقش حساس عباس(ع) در رویارویی با دشمنان به ایشان اجازه مبارزه و جنگ نمی‏دادند؛ زیرا چه بسا شهادت ایشان به دلیل دارا بودن نقش پرچم‏داری، می‏توانست ضربه ی جبران ناپذیری به روحیه ی سپاه باشد. از این رو، وقتی ابوالفضل العباس(ع) با دیدن شهادت یاران امام و تنهایی او، اجازه جنگ می‏خواهد، امام به او می‏فرماید: « ای برادر! تو پرچم‏دار من هستی. اگر تو از دست بروی، سپاه من پراکنده می‏شود».22 نگاشته‏اند: هنگامی که اسیران کربلا را به شهر شام بردند، در میان وسائل غارت شده از شهیدان کربلا، پرچمی بود که در اثر ضربات شمشیر و نیزه، آسیب دیده بود. وسائل را پیش روی یزید نهادند. یزید پرچم مذکور را برداشت و به دقت بدان نگریست و پرسید: «این پرچم در دست چه کسی بوده است؟» گفتند: «عباس بن علی(ع)». آن‏گاه با تعجب و شگفتی ایستاد و به حاضران گفت: «به این پرچم خوب بنگرید. ببینید که بر اثر ضربه‏های پیکارگران، جای سالمی بر آن نمانده است، ولی جایی که در دست پرچم‏دار قرار داشته، سالم است». این سخن کنایه از این بود که پرچم‏دار ضربه‏های تیغ و شمشیری که بر دستش فرود می‏آمده، تحمل کرده، ولی پرچم را رها نمی‏کرده است.23 موقعیت حضرت عباس(ع) در بین یاران امام حسین(ع) موقعیت ویژه و منحصر به فردی بود. آن گاه که در مدینه بسیاری از خواص و نزدیکان امام، ایشان را از دست زدن به قیام باز می‏داشتند و با نصیحت و خیرخواهی، امام را از این حرکت بر حذر می‏داشتند، حضرت عباس(ع) در چنین شرایط بحرانی و حساس، بدون هیچ گونه مصلحت اندیشی، پیشگام در یاری امام(ع) شد. در دیگر صحنه‏های قیام نیز همواره حضرت عباس(ع) پیشگام دیده می‏شود. به عنوان نمونه، شب عاشورا وقتی تنهایی و بی‏یاوری امام خود را می‏بیند که امام به همه اجازه بازگشتن از کربلا می‏دهد، به عنوان اولین سخنگو برخاسته و فریاد برآورد: «هرگز چنین نخواهیم کرد، آیا برای این-که بعد از تو زنده بمانیم خداوند تا ابد آن را به ما نشان ندهد؟»24 و هنگامی که امام(ع)، سر و صدای لشکر دشمن را می‏شنود که آماده شبیخون هستند، حضرت عباس(ع) را به عنوان نماینده ی اعزامی خود به همراه بیست سوار به سوی آنان گسیل می‏دارد، تا ببیند خواسته آنان چیست و به او می‏فرماید: «یا عَبَّاسُ! اِرْکَبْ بِنَفْسی اَنْتَ یا اَخی! حَتَّی تَلْقاهُمْ وَ تَقُولَ لَهُمْ ما لَکُمْ وَ ما بَدالَکُمْ وَ تَسْأَلْهُمْ عَمَّا جاءَ بِهِمْ؟؛ ای عباس! ای برادرم! جانم به قربانت، سوار شو و نزد ایشان برو و بگو شما را چه شده و چه می‏خواهید و از سبب آمدنشان [به اینجا] پرسش کن».25 عباس(ع) نزد ایشان رفته و خبر آورد که آنان برای جنگ آمده‏اند. امام به او فرمود: « نزد آنان باز گرد و اگر توانستی تا صبح از آنان مهلت بگیر و امشب ایشان را از ما باز گردان، شاید ما امشب را برای پروردگارمان نماز بخوانیم و او را خوانده و درخواست مغفرت نماییم؛ زیرا خداوند می‏داند که من نماز برای او، تلاوت کتابش و دعا و طلب آمرزش را دوست می‏دارم». و عباس(ع) نیز چنین کرد.26 در روز عاشورا نیز ایشان علاوه بر دفاع از خیمه‏ها، هر گاه در درگیری ها، نیروهای خودی، در محاصره دشمن قرار می‏گرفتند و توان مقابله را از دست می‏دادند، به یاری آنان می‏شتافت و حلقه ی محاصره را می‏شکست. به عنوان نمونه در مبارزه ; ی «عمر بن خالد صیداوی»، «جابر بن حارث سلمانی» و «سعد غلام عمر بن خالد صیداوی» که پس از ساعتی پیکار در محاصره دشمن واقع شدند، حضرت عباس(ع) با یورشی توفنده، آنان را از چنگال دشمن نجات داد.27 او در حرکتی افتخارآمیز، برای اطمینان از جان ; فشانی برادران خود؛ «عبدالله»، «جعفر» و «عثمان»، آنان را پیش‏مرگ امام خود ساخته و بدانها می‏گوید: « پیش بتازید فدایتان شوم! و از سرور و پیشوای خود حمایت کنید تا در برابر او جان دهید». سپس آنان را به میدان فرستاد و هرسه آن ; ها به شهادت رسیدند. در پایان نیز خود به میدان شتافته و به شهادت رسید.28 «ابوحنیفه الدینوری» از تاریخ نویسان اهل سنت درباره ; ی شهادت عباس(ع) می‏نویسد: «وَ بَقِیَ الْعَبَّاسُ بْنُ عَلیٍّ قائِماً لإِِمامِ الحُسَینِ(ع) یُقاتِلُ دُونَهُ وَ یَمیلُ مَعَهُ حَیْثُ مالَ حَتَّی قُتِلَ رَحْمَه اللَّهِ عَلَیْهِ؛ و عباس بن علی(ع) هم ; چنان پیش روی امام حسین(ع) باقی ماند، نزد او می‏جنگید و به هر سو که امام می‏رفت او نیز می‏رفت تا این ; که کشته شد؛ درود خدا بر او باد».29 با شهادت عباس(ع) نامه پرچم‏داری در عصر حضور بسته شد و نام او را تاریخ به عنوان واپسین پرچم‏دار جنگ های پیشوایان معصوم(ع) در دوران حضور ثبت نمود.

پی نوشت ها

 

1. ر. ک: ماه در فرات، ابوالفضل هادی منش، قم، انتشارات مرکز پژوهش ; های اسلامی صدا

و سیما، چاپ اوّل، 1381 ش، ص 67.

2. همان؛ تاریخ التمدن الاسلامی، ج 1، ص 180 (پانوشت).

3. همان، ص 30.

4. السیره النبویه لابن کثیر، ابوالفداء، اسماعیل بن کثیر، بیروت، دار الرائد

العربی، چاپ سوم، 1407 ق، ج 1، ص 100.

5. نهج البلاغه، دشتی، خطبه 124.

6. کتاب المغازی، محمد بن عمر بن واقد، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، چاپ سوم،

1989 م، ج 3، ص 1003.

7. نهج البلاغه، دشتی، خطبه 11.

8. بتی که «عمرو بن حمله» آن را ساخته بود و بت معروف طائف بود.

9. کتاب المغازی، محمدبن عمربن واقد، ج 3، ص 922.

10. السیره النبویه، ابن هشام، ج 1، ص 9.

11. تاریخ التمدن الاسلامی، ج 1، ص 183 - 182.

12. همان، ص 181.

13. السیره النبویه، ابن هشام، ج 3، ص 83.

14. همان، ص 84.

15. کتاب‏المغازی، ج 3، ص 895.

16. السیره الحلبیه، علی بن برهان الدین الحلبی، مصر، مطبعه مصطفی البابی، 1349 ق،

ج 2، ص 159 - 156.

17. همان، ص 161؛ تاریخ الیعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تهران، بنگاه ترجمه و نشر

کتاب، چاپ سوم، 1356 ش، ج 1، ص 415.

18. سیره رسول‏الله، رفیع‏الدین اسحاق بن محمد، تهران، نشر مرکز، 1373 ش، صص 418 -

419.

19. السیره الحلبیه، ج 2، ص 207.

20. کتاب المغازی، ج 2، ص 800.

21. تاریخ الطبری، ج 5، ص 213؛ مقتل الحسین، موفق بن احمد الخوارزمی، قم، منشورات

مکتبه المفید، بی‏تا، ج 2، ص 4.

22. بحار الانوار، محمد باقر المجلسی، بیروت، مؤسسه الرساله، 1403ق، ج 45، ص 41.

23. ر. ک: سوگنامه آل محمدصلی الله وعلیه وآله، محمد محمدی اشتهاردی، قم، انتشارات

ناصر، چاپ ششم، 1373 ش، ص 299.

24. شیخ عباس قمی، نفس المهموم، تهران، کتاب فروشی اسلامیه، 1368ق، ص 137.

25. محمد بن محمد بن النعمان، شیخ مفید، الإرشاد، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی،

1378 ش، ج2، ص132.

26. همان، ص133.

27. تاریخ الطبری، ج5، ص216.

28. الارشاد، ج2، ص162.

ابو حنیفه احمد بن داود الدینوری، اخبار الطِّوال، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ

اول، 1421 ق، ص380.

اشتراک گذاری


مطالب مرتبط

آخرین توصیه ها

امیر المؤمنین(ع) که باب مدینه العلم و سرچشمه فضایل و مناقب و نمونه کامل پیغمبر گرامی اسلام است در آن لحظات آخر عمر هم در تلاش برای تبیین و نشر حقایق اسلام بود.

آخرین حرف ها به آخرین نفرات!

هنگامی که ابن ملجم امام علی علیه السلام را ضربت زد، حضرتش به حسن و حسین علیهما السلام چنین فرمود: شما را به تقوای الهی سفارش می کنم و اینکه در طلب دنیا بر نیایید گرچه دنیا در طلب شما برآید، و بر آنچه از دنیا محروم ماندید اندوه و حسرت مبرید و حق بگویید و برای پاداش (اخروی) کار کنید و دشمن ظالم و یاور مظلوم باشید.

آخرین دولت

یکی از مهم ترین مسائلی که در اندیشه مهدوی مطرح می شود، مسأله «دولت مهدوی » است که دامنه گسترده ای دارد. به همین جهت، در ادبیات دینی به ویژه ادبیات شیعه، تعبیرهای مختلفی از این دولت صورت گرفته است که هر کدام از آنها به یکی از جنبه های حکومت مهدوی اشاره دارد. برخی تعبیرهایی که در روایات در مورد دولت و حکومت امام مهدی (عج ) آمده، به شرح زیر است:

سه عاملی که عزتتان را خدشه دار می کند

امام علی (علیه السلام) در کلام نورانى اش به پیامدها و آثار سوء سه رذیله اخلاقى در عباراتى کوتاه و فشرده اشاره فرموده است که عمل نکردن به این توصیه می توان عزت انسان را خدشه دار کند.