طلوع گل محمدی
نویسنده : استاد سید محمد جواد مهری
این جا مکه مکرمه است.. و امروز جمعه.. 20 جمادی الثانی..از سال هشتم قبل از هجرت.
شب در سحرگاهان پنهان شد.. و فجر صادق به سوی کرانه روزی زیبا روانه گشت.خانه نبوت در این روز فرخنده که روز آدینه و عید است و روز شادی منتظرمهمان است.. آن هم چه مهمانی! محمد و خدیجه هر دو، لحظه شماری می کنند که باردرخت نبوت را برگیرند.
ناگهان گل های وجود شکوفا شده به عطر افشانی می پردازند.
نسیم می وزد..
پرندگان هوا نغمه سرایی می کنند..
فرشتگان سپاسگزارانه سر به سجده می افکنند.
در آن روز فرخنده و زیبا، همراه با هلهله ملائک، پرفروغ ترین شعاع نور محمد،طلوع می کند.
و.. زهرا به دنیا به می آید..
پدرش به او می نگرد، گویا به آیینه نگریسته; خود را در سیمای دخترش می بیند..
خود را با تمام وجود:
با سیما.. با شکل.. با شمایل.. با رنگ..
با زیبایی.. با اخلاق.. با منش.. و با منطق.
او آن چنان به این دختر، از هر نظر، شباهت دارد که گویا او پدر را به دنیاآورده! و ام ابیها است. یا این که دو روح اندر یک بدن; نه! اشتباه نکنم; یک روح است در دو بدن! او آیینه تمام نمای پدر است و همه فضایل و ملکات اخلاقی ومعنوی و وارث حقیقی همه خوبی ها و برتری ها و کمال ها.
گل خوشبوی محمدی است که گل های معطر روزگار را تحت الشعاع قرار داده.
گلی است که بوی خوش عطرش آسمان و زمین وجود را تا برقرار است فرا می گیردو اگر کسی این بوی عطر را استشمام نکند، خود مشکلی دارد که باید به سامان دهی خویشتن بپردازد! به هر حال، زهرا زاده شد. پدر و مادر خرسندی غیر قابل توصیفی داشتند. گرمی وجود زهرا قلب پیامبر را حرارت بخشید و سیمایش از خوشحالی،فرخنده و گلگون شد. و فروغ نورش تابش آفتاب را شرمسار کرد.
محمد و خدیجه که پیوسته شکوفایی گل محمدی را می دیدند، بر سرور و خرسندیشان افزوده می شد. راستی مگر نه هر پدر و مادری از دیدن فرزندشان خوشحال می شوند واحساس خوشبختی و سعادت می نمایند؟ ولی در این جا، مطلب فراتر از این است، زیراپیامبر نه تنها خوشحال است که برای این فرزند، عظمت و مقامی والا قایل است، چراکه فاطمه نه تنها دختر این پدر است که دختر برترین انسان روی زمین است. اودختر خاتم المرسلین است. او از چنان حسب و نسب و شخصیت و مقامی برخوردار است که هیچ کس به آن مقام نخواهد رسید.
و اگر پیامبر دست زهرا را می بوسد و برای او احترام فراوانی قایل است، برای این است که: زهرا مادر عترت طاهره است و یازده امام از این وجود مقدس به دنیاخواهند آمد.
اگر پیامبر زهرا را تعظیم و تکریم می کند، برای این که زهرا صدف گوهر ولایت وکانون آفتاب امامت است.
اگر زهرا مورد تقدیر و ستایش پیامبر است، برای این که زهرا مجسمه خواستارهای قرآن و نماینده احکام اسلام است.. و زهرا عصاره عفت و عصمت و پاکدامنی و تقوا وپارسایی و فضیلت است.
اگر پیامبر هر صبحگاهان به در خانه زهرا می آید و «السلام علیکم یا اهل البیت » سر می دهد، برای این که ذریه پاک پیامبر از مجلی و مشکات زهرای اطهرباقی و برقرار خواهد ماند چه او تفسیر انا اعطیناک الکوثر است.
اگر پیامبر پیش و پس از هر سفری به در خانه زهرا می آید و بر پیشانی مبارکش بوسه می زند، به خاطر این است که زهرا اختر سپهر رسالت و صدرنشین بساط پروردگارو گوهر شهوار کائنات و درخشنده ترین ستاره فاک ایزد منان و نقطه پرگار همه فضیلت ها و خوبی ها و در یک کلمه محور همه کمال ها است.
اگر پیامبر برای زهرا آن همه عظمت و مقام قایل است برای این است که زهرا پس از او نخستین مدافع و پشتیبان رسالت و ولایت خواهد بود و صدای رسای حق و حقیقت و حامی نبوت و امامت.
اگر پیامبر «فداها ابوها» می گوید و به احترام این فرزند بر دستش بوسه می زند که هیچ پدری هرگز دست دخترش را نبوسیده است به خاطر این است که: این دست از حق علی و جانشین و وارث پیامبر دفاع خواهد کرد تا آن جا که از ستم دشمنان پهلویش می شکند.
اگر پیامبر که تمام فرشتگان و کائنات ارضی و سمایی برایش تعظیم می کنند، دربرابر زهرا خم می شود و او را تعظیم و تجلیل می کند، به خاطر این است که: زهرافروغی از نور نبوت است که اگر نبوت به محمد ختم نمی شد، زهرا خود یک پیامبربود! و تعجب نکنید از این سخن که به ناحق نگفته ام.
و.. زهرا در کنار چنان پدر و مادری به زندگی خود ادامه می دهد و در زیر سایه پیامبر رشد می کند و خلق عظیم را از پدر چنان که شایسته او هم هست فرامی گیرد. شاید به حساب ما مادی نگران خردسالی است که باید وقتش را صرف بازی ولهو کند ولی از نظر مقام و وقار چون انسانی است کامل که از دنیای انسان های مادی صفت فاصله گرفته و در اعماق فکرش جز خدا کسی نبیند و روانش را جز او کسی نخواند. او از هرچه کوچک و ناچیز است دور می باشد: از بازی.. از لهو.. از افکارکودکانه..
از سخن بی هوده و از هرچه حقیر و پست است.
منشی چون پیامبر و خوی و خصالی چون خوی فرشتگان دارد.
هرگز لحظه ای از خدا غافل نیست و نه تنها از گناه و لغو بی زار است که حتی نیت آن را نمی کند و هرچند هنوز به حد بلوغ ظاهری نرسیده است که از هر بالغی بالغ ترو هر عاقلی عاقل تر و از هر خداشناسی خداشناس تر است.
من چه گویم که نمی توان زهرا را با این بیان قاصر و ناقص، معرفی کرد: همین کافی است که پیامبر درباره اش می فرماید:
«ان الله یغضب لغضب فاطمه و یرضی لرضاها» خداوند برای خشنودی زهرا خشنودمی شود و برای خشم فاطمه، خشمگین می گردد.
و همین کافی است که او روح و روان پیامبر و پاره تن او است «فاطمه روحی التی بین جنبی »، «فاطمه بضعه منی من اغضبها فقد اغضبنی » فاطمه پاره تن من است و آن چه او را به خشم می آورد مرا بی گمان خشمگین می سازد.
جابر می گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: دلیل نام گذاری فاطمه زهرا به این نام چیست؟
فرمود: «لان الله عزوجل خلقها من نور عظمته، فلما اشرقت اضات السموات والارض بنوره »(بحارالانوار، ج 43، ص 12) برای این که خدا فاطمه را از نور عظمت خویش آفرید و چون فروغش به آسمان ها و زمین پرتو افکند، همه آن ها را به نور خودروشن و منور ساخت.
ای فروغ نور خدا.. و ای روح پیامبر.. و ای تنها کفو علی.. و ای صدف گوهرولایت; ما امروز به یاد تو و به نام تو جشن ولادت می گیریم; نظر لطفی به شیعیان وپیروان راهت و گدایان درگاهت بنما و آنان را از شر دشمنانت برهان که تنها به خاطر محبت وجود مقدست مورد خشم بیگانگان قرار گرفته اند، ولی کور خوانده انددشمنانت! که اگر ما را قطعه قطعه کنند دست از پیروی تو نخواهیم برداشت و جزشفاعت تو چیزی در سر نخواهیم پروراند; پس به فریاد ما برس ای فریادرس بی چارگان، و ما را دریاب ای واسطه فیض فرمانده کون و مکان.