صدف کوثر

برچسپ ها: کوثر ، صدف

Print Friendly and PDF

در میان میلیونها بانوی با فضیلت جهان، تنها یک بانو این افتخار را پیدا کرد که دُرِّ شاهوار جهان آفرینش، دُردانه بی همتای خداوند منّان باشد و سرور بانوان عالم، دخت گرانمایه پیامبر خاتم، وجود اقدس فاطمه اطهر علیهاالسلام را در صدف خود بپروراند، و او کسی جز حضرت خدیجه علیهاالسلام نیست.

دهم رمضان، یادآور ارتحال این بانوی بزرگ، روز یتیمی کوثر قرآن و روز غم و اندوه خاندان عصمت و طهارت است.

این مصیبت بزرگ را به پیشگاه مقدّس حضرت بقیّة اللّه (ارواحنا فداه) تسلیت گفته، به گوشه ای از زندگی پربار آن بانوی با فضیلت اشاره می کنیم:

نَسَبْ حضرت خدیجه علیهاالسلام

او دخت گرامیِ «خُوَیلِد» فرزند اَسَد، فرزند عبد العُزّی، فرزند قُصَیّ، فرزند کلاب، فرزند مُرَّة، فرزند کعب، فرزند لؤی، فرزند غالب، فرزند فِهر است. مادرش، فاطمه، دخت زائده، پسر أصم، پسر رواحه، پسر حَجَر، پسر عبد، پسر مَعیص، پسر عامر، پسر لُؤَی، پسر غالب، پسر فِهر است.

حضرت خدیجه از تیره قریش است که از سوی پدر در نیای سوّم (قُصَیّ) و از سوی مادر در نیای هشتم (لُؤَیّ) با نسب پیامبر، پیوند می خورد.

«خُوَیلِد»، قهرمان دلاوری بود که هنگام تهاجم «تُبَّع»، پادشاه خودکامه «یمن»، دست به شمشیر برد، در برابرش مردانه شمشیر زد و او را با ذلّت از حریم کعبه دور ساخت.

هنگام جلوس «سیف بن ذی یَزَن» بر تخت سلطنت، او همراه عبدالمطلب از سوی قریش به «صَنعا» رفت و در کاخ «غمدان» با وی دیدار کرد.

پدر خویلد، «اسد» نیز در اجتماع «حِلف الفُضول» ـ که برای دفاع از مظلومان برگزار شد و به «پیمان جوانمردان» موسوم شد ـ شرکت فعّال داشت.

کنیه و القاب

برای آن خانم، القاب و کنیه های فراوانی نقل کرده اند که برخی از آنها عبارت است از:

1. امّ المؤمنین

همسران پیامبر و در رأس آنها حضرت خدیجه «امّ المؤمنین» لقب یافته اند و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله او را «برترین و بهترین امّهات مؤمنین» خوانده است.

2. بانوی بانوان

امیر مؤمنان علیه السلام در چکامه ای که در سوگ حضرت خدیجه سرود، از آن حضرت به عنوان «سیّدة النسوان» تعبیر فرمود، امام کاظم علیه السلام وی را «سیّدة قریش» تعبیر فرمود، اسماء بنت عمیس، آن خانم را «سیّدة نساء العالمین» می خواند و در عهد جاهلی او را «سیّدة نساء قریش» می خواندند.

3. صدّیقه

گلواژه صدّیقه در قرآن، فقط یک بار درباره حضرت مریم به کار رفته و امام صادق علیه السلام آن را معصومه معنا کرده است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در معرّفی حضرت خدیجه خطاب به جبرئیل فرمود: «هذِهِ صِدِّیقَةُ اُمَّتِی؛ این صدّیقه امّت من است.»

4. طاهره

مشهورترین لقب آن حضرت در عصر جاهلی «طاهره» بود. زیرا او پاک ترین و عفیف ترین بانوی آن دوران بود.

5. مبارکه

محدث قمی چنین روایت کرده است: «خداوند به حضرت عیسی علیه السلام وحی فرمود که نسل پیامبر آخر الزمان از بانویی «مبارکه» است.» عبد اللّه بن سلیمان نیز این معنا را از انجیل نقل کرده است.

6. دیگر القاب

در یکی از زیارتنامه های پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمده است: سلام بر... صدّیقه، طاهره، زکیّه، راضیه، مرضیّه، خدیجه کبری امّ المؤمنین.»

سیمای خدیجه در آیینه وحی

نخستین سیر شبانه خاتم انبیا صلی الله علیه و آله دو سال پس از بعثت در شب دوشنبه ای در ماه ربیع الاول انجام گرفت. و هنگامی که از معراج به سوی زمین بازمی گشت، از سوی پیک وحی، این گونه به او خطاب شد: «حاجَتِی اَنْ تَقْرَاَ عَلی خَدِیجَةَ مِنَ اللّهِ وَمِنِّی السَّلامَ؛ خواسته ام این است که از سوی خدا و از طرف من (جبرئیل) به خدیجه سلام برسانی.»

وقتی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله درود خداوند متعال و جبرئیل امین را به حضرت خدیجه ابلاغ فرمود، عرضه داشت: «خداوند، خود سلام است، سلام از او و به سوی اوست و بر جبرئیل سلام باد.»

یک بار دیگر، پیک وحی بر حضرت پیامبر فرود آمد و گفت: «این خدیجه است که برای تو غذا و نوشیدنی آورده است؛ چون نزد تو آید از خدا و از من به او سلام برسان و او را به قصری از مروارید در بهشت بشارت بده که در آن، نه سر و صدایی است و نه غم و اندوهی.»

ذهبی گوید: «بر صحیح بودن این حدیث، اتّفاق نظر هست. پس از ارتحال آن بانو، حضرت فاطمه علیهاالسلام در اطراف پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می چرخید و می گفت: «مادرم کجاست؟» پیک وحی فرود آمد و عرضه داشت: «پروردگارت امر می فرماید که به فاطمه سلام برسانی و بگویی که مادرت در قصری از مروارید است که سقفش از طلا و ستونهایش از یاقوت سرخ و در میان مریم و آسیه است.»

اینجا هم حضرت فاطمه ـ که در آن ایّام 5 ساله بود ـ عرض کرد: «خدای، خود سلام است. سلام از او و به سوی او است.»

خدیجه کبری از دیدگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله

از رسول اکرم صلی الله علیه و آله احادیث فراوانی در مناقب حضرت خدیجه علیهاالسلام رسیده است که فقط به شماری از آنها اشاره می کنیم:

1. خدیجه، صدّیقه امّت من است.

2. هر روز چندین بار خداوند به خدیجه بر فرشتگان مباهات می کند.

3. خدیجه برترین امّهات مؤمنین است.

4. هرگز خدا همسری بهتر از او برای من جایگزین نکرده است.

5. برترین بانوان بهشتی، خدیجه دخت خویلد و فاطمه دخت محمّد است.

6. خدیجه بر بانوان امّت من برتری داده شده است.

7. خداوند محبّت خدیجه را بر من ارزانی داشت.

8. خدیجه در ایمان به خدا و من، گوی سبقت را از همه بانوان عالم ربود.

9. خداوند شکم مادرت را (خطاب به حضرت فاطمه علیهاالسلام ) ظرف امامت قرار داد.

خدیجه مام فضیلتها

ابن حجر عسقلانی گو ید که حضرت خدیجه، سرچشمه اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله است، زیرا در تفسیر آیه شریفه «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا »ثابت شده است که امّ سلمه گفت:

«چون این آیه نازل شد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، علی، فاطمه، حسن و حسین را فرا خواند و کسایی بر فراز آنها انداخت و فرمود: «بار خدایا! اینها اهل بیت من هستند.» و همه اینها از خدیجه نشأت گرفته اند؛ زیرا حسن و حسین، فرزندان فاطمه و فاطمه دختر خدیجه است و علی نیز در کودکی در خانه خدیجه تربیت شده و در بزرگی، داماد او شده است.

ابن حجر گوید که فرستاده خدا صلی الله علیه و آله در حدیثی با سند نیکو فرموده است: «لَقَدْ فُضِّلَتْ خَدِیجَةُ عَلی نِساءِ اُمَّتِی؛ خدیجه بر بانوان امّت من برتری یافته است.»

با این حدیث، بر برتری خدیجه بر عایشه استدلال شده است.

سپس چنین می گوید: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در حدیثی صحیح السند فرموده است: «اَفْضَلُ نِساءِ اَهْلِ الْجَنَّةِ خَدِیجَةُ وَفاطِمَةُ وَمَرْیَمُ وَآسِیَةُ؛ برترین بانوان بهشت؛ خدیجه، فاطمه، مریم، و آسیه اند.»

این حدیث، صریح است و قابل تأویل نیست.

ابن کثیر شماری از فضایل ویژه حضرت خدیجه را بر می شمرد و سپس می گوید: «برخی از اهل سنّت، غلوّ می کنند و عایشه را بدین سبب که دختر ابو بکر است بر خدیجه تفضیل می دهند.»

ابن حجر در ادامه، نکته ظریفی را نقل می کند و آن این است: «قدر مشترک در میان مریم، آسیه و خدیجه، این است که هر یک از اینها، پیامبر مرسلی را تحت کفالت خود گرفته است:

1. آسیه، حضرت موسی علیه السلام را کفالت و تربیت کرد و چون مبعوث شد به او ایمان آورد.

2. مریم، حضرت عیسی علیه السلام را کفالت و بزرگش کرد و چون مبعوث شد به او گروید.

3. خدیجه پیشنهاد ازدواج به پیامبر اسلام داد، همه اموالش را در راه او تقدیم کرد و چون وحی بر آن حضرت نازل شد به او ایمان آورد.

بخاری با سند صحیح از برخی همسران پیامبر روایت می کند که می گفت: «من هرگز به هیچ زنی چون خدیجه حسد نورزیدم.» آن گاه عامل این حسد را دو چیز بیان می کند:

1. پیامبر از او به کثرت یاد می کرد؛

2. خداوند به پیامبر امر فرموده بود که خدیجه را بشارت دهد به خانه ای در بهشت از «قَصَب»، یعنی مروارید، که در آن «صَخَب» و «نَصَب»، یعنی سر و صدا و رنج و درد، وجود ندارد.

ابن حجر در شرح این حدیث از «سهیلی» نقل می کند که تعبیر «قَصَب» از این جهت است که آن بانوی بزرگوار، گوی سبقت را از همه بانوان جهان ربوده است. تعبیر «صَخَب» از این جهت است که حضرت خدیجه، هرگز با پیامبر درگیر نشد، صدایش را بلند نکرد، سر و صدا ایجاد نکرد و خانه را محیط امن و آرام قرار داد. تعبیر «نَصَب» هم از این جهت است که وی بر خلاف برخی همسران پیامبر هرگز آن حضرت را نیازرد.

از این رهگذر، خداوند قصری در بهشت به آن حضرت عطا فرمود که محیط آرام، بی سر و صدا و بدون اذیّت و آزار باشد.

ثروتمندترین بانوی دوران

ذهبی از واقدی نقل کرده است که خویلد پدر خدیجه، پیش از جنگ فجار درگذشته بود... و این موضوع در میان اصحاب ما مورد اتّفاق است.

حضرت خدیجه با عقل و درایت خود آنچه از پدر به ارث برده بود را در راه ایجاد اشتغال برای جوانان حجاز به کار گرفت و تجارت گسترده ای به راه انداخت. وی همه جوانان را تشویق می کرد که با ثروتش تجارت کنند؛ هم سود ببرند و هم به او سود رسانند.

شیوه تجارت آن بانوی با درایت، مضاربه بود. ابن هشام در این باره می نویسد:

«خدیجه دخت خویلد بانویی تاجر پیشه بود و ثروت و شرافت داشت. او مردان را استخدام می کرد و با آنها قرارداد می بست و از طریق مضاربه با آنها رفتار می کرد.»

آن بانو، با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز همین گونه رفتار می کرد؛ جز اینکه برای آن حضرت، حق مضاربه بیش تری تعیین می کرد و غلام خود «میسره» را نیز در محضر آن حضرت می فرستاد وگرنه حضرت مصطفی صلی الله علیه و آله هرگز برای کسی اجیر نشده است.

فرزانه قریش

آوازه دختر خویلد در سراسر حجاز پیچید. بازرگانانی که با ثروت او تجارت می کردند، آوازه او را از مرز حجاز گذراندند و شهرتش را در بلاد اطراف، به ویژه در سرزمین یمن به گوش سلاطین رساندند.

دلاوریهای پدرش خویلد در برابر «تُبَّع» پادشاه خودکامه یمن از یک سو و دیدار تأثیرگذار وی در کاخ «غُمدان» با «سیف بن ذی یَزَن» در صنعاء، از دیگر سو، باعث شد که همه اعیان و اشراف یمن، آرزوی همسری فرزانه قریش را در دل بپرورانند.

ولی حضرت خدیجه هشیارتر از آن بود که با آن ثروت و مکنت و جمال و کمال، در برابر پیشنهادهای آنان سر فرود آورد. او فقط دل در گرو جوانی هاشمی داشت و منتظر روزی بود که در دل امین بنی هاشم راه یابد.

مورّخان، اتّفاق نظر دارند که در میان اعیان و اشراف منطقه، صاحب ثروت و صاحب مکنتی نماند؛ جز اینکه از حضرت خدیجه خواستگاری کرد و او دست ردّ بر سینه همگان زد.

خدیجه و چگونگی شناخت از پیامبر

آن بانوی بزرگوار از حُنَفاء بود؛ یعنی یکتاپرست و پیرو آیین حضرت ابراهیم علیه السلام بود. آخرین اوصیای حضرت ابراهیم، حضرت ابو طالب و حضرت عبد المطلب بودند که وی آنها را درک کرده ونویدهای آنها را درباره جوان هاشمی شنیده بود.

روز میلاد مسعود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله حضرت ابو طالب خطاب به همسرش فرمود: «سی سال صبر کن تا همانند او را ـ به جز نبوت ـ برای تو بیاورم.»

در دوران کودکی وی بود که عبد المطلب به فرزندانش سفارش می کرد که هر کدام بعثت آن حضرت را درک کند به او ایمان بیاورد.

محمد، جوانی 20 ساله بود که ابو طالب گفت: «پدرم به من خبر داده است که او همان پیامبر موعود است.»

فرزانه قریش که این معلومات را در بایگانی حافظه گرد آورده است، دل در گرو جوان هاشمی می سپارد و به همه خواستگاران از هر تیره و گروه، جواب منفی می دهد.

در سفر تاریخی خویلد (پدر خدیجه) با حضرت عبد المطلب به یمن برای تبریک و تهنیت به «سَیف بن ذی یَزَن» در ایّام جلوس او بر تخت سلطنت، پادشاه به او خبر می دهد که این ایّام باید پیامبر موعود متولّد شده باشد، نامش «محمد» است، در میان شانه اش مُهر نبوّت است، پدر و مادرش فوت می کند، عمو و پدر بزرگش کفالت او را برعهده می گیرند... .

سیف بن ذی یزن، به صراحت می گوید: «سوگند به کعبه که تو پدر بزرگِ آن پیامبر موعود هستی. پس حضرت عبد المطلب به سجده می افتد و سجده شکر به جای می آورد.»

خویلد برمی گردد و این سخنان را به عنوان سوغات سفر می آورد و در میان اهل و عیالش بازگو می کند و فرزانه قریش، آن را آویزه گوش خود می سازد.

حضرت ابو طالب با کاروان تجارتی به شام می رود و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را که در سنین نوجوانی بود، همراه خود می برد. در بُصری راهبی به نام «بحیرا» برای اوّلین بار، کاروان را به ضیافت دعوت می کند و پس از گفتگوی فراوان، به ابو طالب می گوید: «او را زود برگردان که اگر یهود او را ببینند، شناسایی می کنند و به وی آزار می رسانند.»

این خبر در مکّه پخش می شود و فرزانه قریش نیز آن را به خاطر می سپارد.

اکنون جوان هاشمی به 25 سالگی رسیده است و با پول خدیجه به صورت مضاربه عازم تجارت است. خدیجه، غلام مخصوص خود «میسره» را با او می فرستد و به او توصیه می کند که از آن حضرت جدا نشود و هر چه می بیند به خاطر بسپارد.

در این سفر، راهبی به نام «نسطور» از میسره می پرسد: «این مرد که زیر این درخت نشسته کیست؟» می گوید: «او مردی از قریش از اهل حرم است.» نسطور با قاطعیت به او اعلام می کند که او پیامبر است.

میسره چون برمی گردد، سخن راهب را برای بانویش بازگو می کند و در ضمن مشاهدات خود می گوید که چون هوا گرم می شد، دو فرشته، بالهای خود را بر سر او می افراشتند و بر او سایه می انداختند.

سالها پیش نیز یکی از احبار یهود، جوان هاشمی را در منزل خدیجه دید و به او گفت: او همان پیامبر موعود است که نشانه های او را در تورات خوانده ام. بانویی از قریش با او ازدواج می کند که سرور بانوان بهشت است؛ مبادا تو از این شرف محروم شوی.»

ورقة بن نوفل، پسرعموی خدیجه نیز او را تشویق می کرد و می گفت: «پیامبری که برای این امّت وعده داده شده است و ما در انتظار او هستیم، وقت ظهورش فرا رسیده است؛ به راستی، محمد، همان پیامبر موعود این امت است.»

پدیدار شدن این بشارتها و نویدها، پشت سرِ یکدیگر، فرزانه قریش را در تصمیم خود محکم تر می ساخت و او را در موضع سرسختی که گرفته بود مصمّم تر می ساخت. این نویدها بود که همه اشراف منطقه را در نظرش بی اهمیّت می ساخت و تنها آن جوان هاشمی را شایسته همسری جلوه می داد.

گامی استوار به سوی زندگی پایدار

حضرت خدیجه، گذشته از جمال، کمال، مال و منال، از دانش، بینش، اصالت اندیشه، سلامت فکر، صلابت رأی، دقّت نظر و قدرت تصمیم گیری به موقع برخوردار بود. از این رهگذر پس از دست ردّ زدن بر سینه سلاطین یمن، اشراف طائف و بزرگان حجاز، تصمیم گرفت که با عزم جزم، سنّت رایج را بشکند و در انتظار خواستگاری از سوی جوان هاشمی ننشیند؛ بلکه با یک سنّت شکنی، او به سراغ شوهر ایده آل خود برود.

وی از بانوی فرزانه ای به نام «نفیسه» کمک گرفت و وعده دیدار با امین قریش تعیین کرد. خدیجه در این دیدار با صراحت گفت: «ای امین قریش! من دختر شایسته ای برای شما در نظر گرفته ام.»

امین قریش پرسید: «کیست؟» عرضه داشت: «هِیَ مَمْلُوکَتُکَ خَدِیجَةُ؛ او کنیز شما خدیجه است.» جوان هاشمی فرمود: «تو صاحب مال و مکنت هستی و من چیزی از مال دنیا ندارم. من، دنبال همسری چون خود هستم.»

حضرت خدیجه با بیانی شیرین و دلنواز، عرضه داشت: «من خودم، ثروتم، کنیزانم و آنچه در تصرّف من است، از آنِ شماست و تابع فرمان شما.»

آن گاه خلعت گرانبهایی به صفیّه (عمّه پیامبر) بخشید و گفت: «ای صفیّه! تو را به خدا سوگند می دهم که مرا یاری کنی تا به وصال محمّد برسم.»

وی خواهرش، هاله را نیز نزد عمّار فرستاد تا موانع این پیوند مقدّس را برطرف کند.

انگیزه ازدواج

حضرت خدیجه علّت این همه پافشاری بر تحقّق یافتن این پیوند مقدّس را به «صفیّه» چنین بیان کرد: «اِنِّی قَدْ عَلِمْتُ اَنَّهُ مُؤَیَّدٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ؛ من به طور حتم و یقین می دانم که او از سوی پروردگار عالمیان، مورد تأیید است.»

آن حضرت، به شخص پیامبر عرضه داشت: «به خدا سوگند! من با شما چنین رفتار نمی کنم، جز برای اینکه امید دارم شما همان پیامبری باشید که برانگیخته خواهد شد.»

آن گاه دیگر ویژگیهای حضرت را چنین شماره کرد: «ای پسر عمو، من به این دلایل، دل در گرو تو دارم:

1. خویشاوند من هستی؛

2. از شرافت والایی برخورداری؛

3. در میان قوم خود به امانت شهرت داری؛

4. فردی راست گفتاری؛

5. اخلاقی نیکو داری.»

هر فرازی از سخنان خدیجه حکایت از نظر صائب، اندیشه استوار، دانش و بینش وافر، دقّت نظر و عمق درایت او می کند.

لحظه انتظار

سرانجام، لحظه انتظار فرا رسید و رؤیاهای طلایی خدیجه تعبیر شد. حضرت ابو طالب، حمزه و دیگر بزرگان خاندان رسالت به منزل خدیجه آمدند و سعادت دو جهان را برایش به ارمغان آوردند.

حضرت ابو طالب رشته سخن را به دست گرفت و فرمود: «سپاس و ستایش به پروردگار این بیت که ما را از نسل ابراهیم و از تبار اسماعیل قرار داد، ما را در حرم امن خود جای داد و زمامدار مردم کرد و این شهر را برای ما مبارک ساخت.

این برادرزاده من هرگز با احدی از رجال قریش مقایسه نمی شود؛ جز اینکه بر او برتری یابد و با احدی از مردمان مقایسه نمی شود؛ جز اینکه بر او فزونی یابد و هرگز با احدی برابری نمی کند. او از نظر مال دنیا ثروت کم تری دارد؛ ولی ثروت برای گذران زندگی است و سایه ای ناپایدار.

اکنون ما برای خواستگاری آمدیم به رضایت و دلخواهش. و آنچه مهریّه از نقد و نسیه بخواهید از مالِ من است. سوگند به پروردگار بیت که برای او جایگاهی رفیع، دینی جهان شمول و درایتی کامل است.»

آن بانو شخصا سخن گفت و رضایت خود را اعلام کرد.

حضرت ابو طالب، شتری نحر کرد، ولیمه عروسی برگزار شد و زفاف انجام یافت.

مهریه حضرت خدیجه

حضرت خدیجه 4000 دینار به عباس داد که آن را به خانواده خدیجه به عنوان مهریّه بپردازد؛ ولی مسلّم، این است که رسول خدا صلی الله علیه و آله به او 500 درهم به عنوان مهریّه تقدیم کرد.

براساس نقل مورّخان و سیره نویسان، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دوازده و نیم اوقیه، یعنی 500 درهم به حضرت خدیجه پرداخت. براساس روایات معصومان علیهم السلام مهریّه همه همسران پیامبر 500 درهم است؛ ولی درباره این بانوی بزرگوار، حضرت ابو طالب علیه السلام 20 شتر جوان از مال خودش افزود.

تاریخ ازدواج

بی گمان، سال ازدواج فرستاده خدا صلی الله علیه و آله با این بانوی با کرامت، سال 25 عام الفیل، 15 سال پیش از بعثت و 28 سال پیش از هجرت بوده است. این رویداد مبارک در ماه ربیع الاوّل بوده و اختلافی در آن نقل نشده است.

روز ازدواج نیز بنا بر مشهور، دهم ماه مذکور است؛ چنان که سید بن طاووس با سلسله اسنادش از شیخ مفید چنین نقل می کند و روزه آن را برای شکرانه این پیوند مقدّس، مستحب می داند.

شیخ مفید نیز همان تاریخ را ثبت کرده است.

علامه مجلسی نیز آن را طبق نقل سیّد بن طاووس از شیخ مفید روایت کرده است.

مرحوم کاشف الغطاء هنگام بحث از روز نهم ربیع الاوّل می افزاید:

«یکی دیگر از علل شادی و سرور حضرت زهرا این است که روز نهم و دهم، ایّام پیوند مقدّس سیّد کائنات با بانوی پاک و پاک سرشت، حضرت خدیجه است که بی گمان، حضرت زهرا، همه ساله در چنین روزی شاد و مسرور است و به آن مباهات می کند. این شادی و سرور در این ایّام به شیعیان و ارادتمندانش به ارث رسیده است.»

همسر و هم سِرّ

کفایت و درایت حضرت خدیجه علیهاالسلام در سطحی بود که عظمت بیکران رسول اکرم صلی الله علیه و آله را درک می کرد. وی در مشکلات، یار و یاور آن حضرت بود. پیامبر نیز در امور زیادی با وی مشورت می کرد.

این نکته، بسیار حائز اهمیّت است که دوران تجرّد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله 25 سال و دوران پس از ازدواج آن حضرت 38 سال است. آن جناب، 25 سالِ آن را با حضرت خدیجه سپری کرد و 13 سال دیگر را با 13 زن دیگر.

یعنی رسول اعظم صلی الله علیه و آله دقیقا دو سوّم دوران پس از ازدواج خود را با یک همسر به سر برده و هرگز نیاز به همسر دیگری احساس نکرد. او، همسر و هم سِرّ پیامبر بود و با وجود چنین همسری، هیچ کمبودی در زندگی خویش احساس نمی شد.

در مقابل آن، حضرت رسول صلی الله علیه و آله در دوران 13 سال پس از آن، با وجود 13 همسر ـ که برخی از آنها همسران شایسته ای بودند ـ همواره جای خدیجه را خالی می دید و احساس خلأ می کرد و به قدری از او یاد می کرد که باعث رنجش و حسد برخی همسران می شد.

اوّلیّات حضرت خدیجه علیهاالسلام

1. حضرت خدیجه، نخستین بانویی است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با او ازدواج کرد.

2. وی نخستین بانویی است که به رسالت پیامبر ایمان آورد و نام خود را با خطوطی زرّین بر تارک صفحات تاریخ ثبت کرد.

3. وی نخستین بانوی نمازگزار است که سالها تنها وی و حضرت علی علیه السلام در کنار کعبه با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نماز برپا می داشتند تا بعدها جعفر طیّار نیز به آنها پیوست.

4. وی نخستین بانوی معتقد به ولایت امیر مؤمنان بود که پیامبر در شب ارتحالش فرمود: «باید به ولایت حضرت خدیجه، گذشته از جمال، کمال، مال و منال، از دانش، بینش، اصالت اندیشه، سلامت فکر، صلابت رأی، دقّت نظر و قدرت تصمیم گیری به موقع برخوردار بود

علی بن ابی طالب شهادت دهی.» خدیجه گفت: «به ولایت او ایمان آوردم و بیعت کردم.»

5. او نخستین بانویی بود که از دست مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از انگور بهشتی تناول فرمود.

غروب غمبار

25 سال تمام پیامبر رحمت با وی انس داشت و او تنها ستاره فروزان خانه پیامبر بود و نگاههای جاذب و غم زدایش تنها مایه تسلّی رسول خدا صلی الله علیه و آله در محیط خانه بود؛ از اینرو غم ارتحالش به همین مقدار بر فرستاده خدا صلی الله علیه و آله که دریای عواطف بود، سخت و جانگداز بود. نوشته اند که آن جناب، در غم ارتحال همسرش به قدری اندوهگین شد که بر سلامتی اش نگران شدند.

به محضر پیامبر گفته شد: «پس از ارتحال خدیجه خیلی افسرده شده اید.» فرمود: «او مادر فرزندان و کدبانوی خانه ام بود» و می فرمود: «خداوند، محبت او را در دلم قرار داده بود.»

تاریخ وفات

اختلافی نیست که وفات ایشان، در ماه رمضان رخ داد. طبری، تاریخ آن را دهم رمضان در سال دهم بعثت ثبت کرده است.

غالب سیره نویسان متّفق القول هستند که وفات آن خانم، در دهم رمضان سال دهم بعثت، سه سال پیش از هجرت در مکّه واقع شد. وی در حجون به خاک سپرده شد. شخص پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وارد قبر شد و همسر گرامی اش را در قبر گذاشت.

سال غم و اندوه

آنچه مسلّم است این است که ارتحال حضرت خدیجه با فاصله اندکی از رحلت جانگداز بزرگ حامیِ پیامبر، حضرت ابو طالب علیه السلام اتّفاق افتاد؛ از اینرو، پیامبر اکرم به شدّت اندوهگین شد و آن سال را «عام الحزن»، یعنی سال غم و اندوه نام نهاد و همواره می فرمود: «تا ابو طالب و خدیجه زنده بودند، غم و اندوه بر من مستولی نشد.»

امیر بیان در سوگ حضرت خدیجه، چکامه ای سرود و از او به عنوان «بانوی بانوان» یاد کرد.

حق شناسی پیامبر

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، کانون عواطف بود. آن جناب، لحظه ای خدمات، ایثارها، فداکاریها، شایستگیها، محبّتها و دیگر فضایل خدیجه را فراموش نکرد.

هنگامی که پیامبر با 000/10 سرباز جنگی وارد مکّه معظمه شد و کعبه را از لوث بتها پاک کرد، اشراف مکّه با اصرار و الحاح از او خواستند که به خانه آنها قدم بگذارد؛ ولی او به رسم وفا به کنار قبر خدیجه آمد، آنجا خیمه زد و ایّام اقامتش در مکّه را در کنار قبر همسرش سپری کرد.

این عمل پیامبر، گذشته از درس حق شناسی به امّت، پیام دلنشین و دلنوازی به حضرت خدیجه داشت:

«هان، ای سنگ صبور من! ای همسر با وفای من! اگر در همه روزهای سخت زندگی، در دوران محاصره اقتصادی، در آن روزگار خفقان و اختناق جانکاه قریش در کنار من بودی و آن همه رنج و مشقّت را به جان خریدی، اکنون، من پس از فتح قلعه های شرک و نفاق به کنار تربت پاک تو آمده ام تا شادی ام را با تو تقسیم کنم.»

اشتراک گذاری


مطالب مرتبط

صدف کوثر

در میان میلیونها بانوی با فضیلت جهان، تنها یک بانو این افتخار را پیدا کرد که دُرِّ شاهوار جهان آفرینش، دُردانه بی همتای خداوند منّان باشد و سرور بانوان عالم، دخت گرانمایه پیامبر خاتم، وجود اقدس فاطمه اطهر علیهاالسلام را در صدف خود بپروراند، و او کسی جز حضرت خدیجه علیهاالسلام نیست.

صدف کوثر

در میان میلیونها بانوی با فضیلت جهان، تنها یک بانو این افتخار را پیدا کرد که دُرِّ شاهوار جهان آفرینش، دُردانه بی همتای خداوند منّان باشد و سرور بانوان عالم، دخت گرانمایه پیامبر خاتم، وجود اقدس فاطمه اطهر علیهاالسلام را در صدف خود بپروراند، و او کسی جز حضرت خدیجه علیهاالسلام نیست.

میلاد کوثر

حضرت رسالت(ص)؛ روحی دیگر گونه دارد. شادمانی ای، نگفتنی.«خانه های مکّه»، در التهابند؛ در احتراقی باور نکردنی. دنیایی عجیب.

صدف کوثر

در میان میلیونها بانوی با فضیلت جهان، تنها یک بانو این افتخار را پیدا کرد که دُرِّ شاهوار جهان آفرینش، دُردانه بی همتای خداوند منّان باشد و سرور بانوان عالم، دخت گرانمایه پیامبر خاتم، وجود اقدس فاطمه اطهر علیهاالسلام را در صدف خود بپروراند، و او کسی جز حضرت خدیجه علیهاالسلام نیست.

صدف کوثر

در میان میلیونها بانوی با فضیلت جهان، تنها یک بانو این افتخار را پیدا کرد که دُرِّ شاهوار جهان آفرینش، دُردانه بی همتای خداوند منّان باشد و سرور بانوان عالم، دخت گرانمایه پیامبر خاتم، وجود اقدس فاطمه اطهر علیهاالسلام را در صدف خود بپروراند، و او کسی جز حضرت خدیجه علیهاالسلام نیست.