دلم
میوه دلم؛ علی!
آن روز که از گنبد و بارگاه جدم رسول خدا(ص) وداع کردیم و مدینه را به ساکنانش سپردیم، در چشمانت خواندم که حال و هوای دلت طوفانی است و ابری تیره و تار، آسمان آبی قلبت را پوشانده است. سخت؛ حال گریه داشتی، اما گریه نکردی. می دانم چرا؛ نخواستی خاطر اندوهگین پدرت آزرده تر شود. بغضی گرم و متراکم گلویت را فشرد. آن را نگه داشتی، تا امروز که در میدان نبرد بر سر نامردان افشاندی. دست مریزاد عزیزم!
میوه دلم؛ علی!
آن روز که از گنبد و بارگاه جدم رسول خدا(ص) وداع کردیم و مدینه را به ساکنانش سپردیم، در چشمانت خواندم که حال و هوای دلت طوفانی است و ابری تیره و تار، آسمان آبی قلبت را پوشانده است. سخت؛ حال گریه داشتی، اما گریه نکردی. می دانم چرا؛ نخواستی خاطر اندوهگین پدرت آزرده تر شود. بغضی گرم و متراکم گلویت را فشرد. آن را نگه داشتی، تا امروز که در میدان نبرد بر سر نامردان افشاندی. دست مریزاد عزیزم!