لباسی که تنها بر تن او می آید!
لباسی که تنها بر تن او می آید!
یكی از نكاتی كه باید توجه داشت این است كه تمام خوبی ها در عالم از آنِ خداوند است و هر مدح و حمد و ستایشی اصالتاً از آنِ اوست: «له الحمد فی الأولی و الآخرة» (1) ستایش دنیا و آخرت از آنِ خداوند است. هر كمال و جمالی كه موجودات و مخلوقات به ظاهر دارای آن هستند از آنِ خداوند می باشد به این معنا كه كمالات هر موجودی چون از طرف خداوند دریافت شده است و خدا عطا نموده، پس از آنِ اوست!
آب دریای کرَم کم نمی شود
تفاوت جدی عطا و بخشش الهی با عطا و بخشش سایر موجودات در این است كه مثلا ما انسان ها اگر به دیگران جود و كرَمی داشته باشیم و انفاقی در حق آنان بكنیم، این باعث می شود كه نقصانی نیز پیدا كنیم، اگر چه با جود كردن كمال معنوی اكتساب می نماییم اما مال ما از دستمان خارج می شود و دیگر برای كسی می شود كه به او بخشیدیم.
اما خداوند متعال مالك علی الإطلاق هر آن چه در آسمان و زمین است می باشد یعنی همه دارایی های مادی و معنوی انسان ها در همان حال كه برای انسان ها است برای خداوند نیز هست منتها مالكیت انسان ها اعتباری و مالكیت خداوند حقیقی است و خداوند با دادن آن خیرات به انسان ها آن را از ملك خود خارج ننموده چون خودِ آن انسانی كه خدا به او عنایت داشته هم، از آنِ خداوند است و نه تنها مال و اموال و معنویات ما در هر حالت از آنِ خداوند است بلكه صاحب این امور، كه ما باشیم نیز، خداوند است.
فلذا در این آیه شریفه می خوانیم كه: «إنا نحن نرث الأرض و من علیها»(2) یعنی ما وارث زمین و هر كس كه در آن هست می باشیم یعنی نه فقط مالك و وارث مال و اموال شما هستیم بلكه مالك مسلط بر خود شما نیز هستیم و به عبارتی: «العبد و ما فی یده للمولی» یعنی بنده و هر آنچه در دست اوست هر دو از آن مولی می باشد!
ردائی مناسبِ قامت او
با این توضیحات قصد داریم كه بگوییم اگر كسی در درون خود كمال مادی یا معنوی ای را یافت، باید بداند كه نه تنها آن كمال بلكه صاحب آن كمال نیز از آنِ خداست و اوست كه مستحق ستایش است و بنده ی صاحب كمال، مستحق هیچ ستایشی نیست.
معصوم در آن هنگام كه مطلبی به ظاهر در شأن خود می گوید به هیچ وجه به خودیت خود توجهی ندارد و در واقع كلام او متوجه به جهت ربوبی و به اصطلاح «یلی الربی» فضائل و كمالاتی است كه آن را بیان می دارد. و در واقع هدف اصلی از بیان كمالات، بیان فعل جمیل خداوند با آنان است
از این رو است كه در تعالیم دینی اگر كسی طالب این باشد كه دیگران او را مدح نمایند، این مسأله امری بس مذموم و ناپسند خواهد بود، در روایات «حبّ الإطراء» (3) كه به معنای دوست داشتن تعریف و تمجید از خود است جزء رذائل به حساب می آید و خداوند نیز در قرآن فرموده است: «فلاتزكوا أنفسكم»(4) یعنی از خود تعریف ننمایید و خود را مبرای از عیوب جلوه ندهید.
از همین رو بود كه یوسف نبی وقتی از زندان نجات یافت و در مقابل عزیز مصر قرار گرفت و زنان اعتراف نمودند كه یوسف بی گناه است، جناب یوسف بعد از اثبات بی گناهی فرمود: «و ما أبر ء نفسی إن النفس لأمارة بالسوء إلا ما رحم ربی» (5) یعنی خود را تبرئه نمی نمایم چرا كه نفس اماره انسانی دائما در حال امر به زشتی هاست مگر این كه خدا رحم كند!
در مجموع كسی حق تعریف از خود را ندارد چرا كه كبریایی و بزرگی فروختن ردائی هست كه فقط بر تن خداوند می آید و هر كس این رداء و لباس را بخواهد خداوند او را خوار و ذلیل می نماید. فلذا با وجود این كه كسانی كه از خود قصد دارند تعریف كنند، می خواهند خود را در نظر مردم بزرگ و عزیز نمایند، اما چون قلوب مردم در دست خداست، مسأله بر عكس می شود و مردم به طور طبیعی از كسی كه از خود تعریف می نماید متنفر و منزجر می شوند: «من رضی عن نفسه كثر الساخطون علیه» (6) كسی كه از خود راضی باشد دشمنانش زیاد می شوند!
یک شبهه و یک جواب
با این مقدمات می خواهیم به یك سوال بپردازیم که آیا قبح و زشتی تعریف از خود مخصوص انسان های عادی است یا این كه معصومین را نیز شامل می شود؟ اگر تعریف از خود برای معصوم هم زشت است پس چرا ما در قرآن و نصوص دینی در بعضی از مواقع به تعاریفی بر می خوریم كه معصومین علیهم السلام از خود داشته اند؟
جواب این است كه بله تعریف از خود از هر كسی زشت است و از معصوم زشت تر، چنانچه فرمود: «انجام كار زشت از هركسی زشت است و از شیعیان ما زشت تر» (7) پس با این وجود انجام آن قبیح از خود معصوم بسیار زشت تر خواهد بود لكن آنچه كه ادعا می شود كه معصومین علیهم السلام گاهی از خود تعریف می نموده اند تا مردم آنها را بشناسند مصداق تعریف از خود نبوده است، بلكه جنبه دعوت به خدا داشته است چرا كه دعوت به سوی كسی كه نماینده خدا و حجت اوست دعوت به خداست و اساسا معصوم حرفی جز كلام خدا بر زبان جاری نمی سازد: «و ما ینطق عن الهوی إن هو إلا وحی یوحی» (8)
فلذا می بینیم طبق نقل طبری حضرت جواد الأئمه علیه السلام در سن 25 ماهگی مانند عیسی بن مریم با كمال فصاحت زبان می گشاید و می گوید: «الحمد لله الذی خلقنا من نوره بیده ....» (9)
ستایش مخصوص خداوندی است كه ما اهل بیت را از نور خود و با دست قدرت و عظمتش آفرید!
خوب در این جمله دقت شود، حضرت در این جمله گرچه از اهل بیت علیهم السلام ذكری به نیكی به میان می آورند اما ابتدائا و قبل از آن اعتراف می نمایند كه این فضیلت از آنِ خداست و به همین دلیل ستایش هم از آنِ اوست و در عین حال به مخلوقیت خود نیز معترف است و همچنین این كه این مخلوقیت از نور الهی و با «ید» قدرت و عظمت الهی می باشد.
پس نتیجه این كه معصوم در آن هنگام كه مطلبی به ظاهر در شأن خود می گوید به هیچ وجه به خودیت خود توجهی ندارد و در واقع كلام او متوجه به جهت ربوبی و به اصطلاح «یلی الربی» فضائل و كمالاتی است كه آن را بیان می دارد. و در واقع هدف اصلی از بیان كمالات، بیان فعل جمیل خداوند با آنان است، پس به همین دلیل است كه می بینیم امیرالمومنین علیه السلام طبق نقل بحارالانوار می فرمایند:
«اگر نبود نهی خداوند از این كه شخصی از خود تعریف نماید، یك گوینده ای می آمد و فضائلی زیاد را بیان می نمود ...» (10)
در این جمله خوب دقت كنید! حضرت از خودشان تعبیر نمودند به «یك گوینده» و حتی حاضر نشدند كه بگویند اگر نهی الهی نبود «من» فضائلی را ذكر می كردم!
من محمد بن علی هستم
حال خواننده محترم را دعوت می نماییم به ترجمه بخشی از حدیث امام عسکری علیه السلام كه راجع به امام جواد علیه السلام می باشد:
ابوجعفر(امام جواد علیه السلام) شدیدا چهره سبزه و گندم گونی داشت تا جایی كه بیماردلان گفتند كه او پسر رضا علیه السلام نیست .... [و كار را به جایی رساندند كه امام جواد علیه السلام را كه كودكی بود به نزد قیافه شناسان بردند تا این كه آنها نسب او را تأیید نمایند] وقتی چشم قیافه شناسان به امام جواد علیه السلام افتاد گفتند:
آنچه كه ادعا می شود كه معصومین علیهم السلام گاهی از خود تعریف می نموده اند تا مردم آنها را بشناسند مصداق تعریف از خود نبوده است، بلكه جنبه دعوت به خدا داشته است چرا كه دعوت به سوی كسی كه نماینده خدا و حجت اوست دعوت به خداست و اساسا معصوم حرفی جز كلام خدا بر زبان جاری نمی سازد
وای بر شما! آیا شما این نور منیر و كوكب درّی را بر امثال ما عرضه می كنید تا ما او را تأیید كنیم !!؟؟ به خدا قسم كه این كودك دارای حسب و اعتبار و ولادتی پاك می باشد، این كودك فقط در پشت پدرانی پاك و معصوم و ارحامی مطهر بوده است، او فقط و فقط از ذریه امیر المومنین علی علیه السلام می باشد، بروید و از این گناه خود توبه كنید!
در این هنگام امام جواد علیه السلام كه 25 ماه از سن شریفش گذشته بود با زبانی بسیار شیوا و فصیح كه برنده تر از شمشیر و فصیح تر از فصاحت بود فرمود:
«ستایش مخصوص خدایی است كه ما را از نور خود و با دست خود آفرید [یعنی بین آنان و خدا، فرشتگان واسطه نیستند] و ما را امین بر خلق و وحی [كتاب آسمانی] خود قرار داد!
ای مردم! من محمد بن علی الرضا پسر موسی كاظم پسر جعفر صادق پسر محمد باقر پسر علی سید العابدین پسر حسین شهید پسر امیرالمومنین علی بن ابی طالب و پسر فاطمه زهرا و محمد مصطفی هستم، آیا در مثل منی شك می شود؟! آیا بر من و بر پدرم بهتان بسته می شود؟! آیا من را بر قیافه و نسب شناسان عرضه می دارید و حال آن كه به خدا قسم من به نسب این نسب شناسان از پدرانشان داناترم، به خدا قسم من به باطن ها و ظاهرهای آنان علم دارم، من به همه آنها و عاقبت امرشان علم دارم، این كلام من حق و صدق است و علمی است كه خداوند قبل از آفرینش تمامی خلائق و بعد از آفرینش آسمان و زمین به ما ارزانی داشته است ....».
سپس آن حضرت دست بر دهان خود نهاد و به خود خطاب كرد و فرمود:
« ای محمد! سكوت كن همان طور كه پدران تو سكوت نمودند [و اسرار را بر ملا مكن]!!! » (11)
پی نوشت:
1-قصص /70 .
2- مریم /40 .
3- میزان الحكمة ج4 ص2862 .
4- نساء /49 و نجم /32 .
5- یوسف /53 .
6- بحار الأنوار ج69 ص316 .
7- همان ج47 ص350 .
8- نجم /3و4 .
9- دلائل الإمامة ص 384 .
10- بحارالانوار 33 ص58 .
11- دلائل الإمامة ص384و385 .