رسالت در اسارت
برچسپ ها: رسالت ، اسارت ، رسالت در اسارت
روشنترین و با شکوهترین دوران زندگانی حضرت زینب3 برههای است که همراه و در کنار امام حسین7 کاروان عشق و شهادت را همراهی میکرد و شکوه و عظمت میآفرید.
اگرچه زندگی حضرت زینب3 را از تولد تا آغاز حرکت امام حسین7 به صورت پراکنده میتوان در تاریخ یافت، امّا ناگفتههایی همچنان باقی است. در این میان آخرین سالهای زندگی حضرت زینب3 یعنی از زمانی که حرکت خویش را با حضرت اباعبدالله الحسین7 آغاز میکند؛ به روشنی در تاریخ ثبت شده است.
گویی نام حضرت زینب3 در تاریخ، زنده به قیام امام حسین7 است و قیام امام حسین7 زنده به پیام زینب3.
تاریخ کربلا در حرکت است و تمام حوادث این تاریخ با زینب3 پیوند خورده است. وجود دختر امام علی7 در تمام صحنههای حرکت امام حسین7 مشهود است. وی با شناختی که از مقام امامت دارد، میداند که معصوم هیچ کاری را براساس میل و سلیقهی شخصی خود انجام نمیدهد و جز عمل به وظیفه و دستور الهی کاری از او سر نمیزند، بر این اساس هنگام هجرتِ سیدالشهدا از مدینه به سوی مکه، با وجود دلسوزیهایی که حتی برخی از نزدیکان امام میکردند و ایشان را از این سفر منع میداشتند، از حضرت زینب3 هیچ مخالفت و حتی پیشنهادی برای بازداشتن امام7 از مأموریت الهی در تاریخ دیده نشده است، بلکه وی در این حرکت مطیع محض و تسلیم امامِ زمانش بود.
آنچه قطعی است، این است که حضرت زینب3 از آغاز حرکت امام حسین7 در کنار برادر بوده است و با توجه به اخباری که از جدّ و پدر بزرگوارش شنیده بود قبل از ازدواج پیش بینی این سفر را کرده بود و همان زمان در قرارداد ازدواجش همراهی با حسین7 را قید نمود. و اکنون زمان آن بود که از این شرط در جهت حمایت امام و دفاع از حریم امامت، استفاده کند.
زینب3، که در خانواده وحی پرورش یافت، به خوبی میدانست که امام حسین7 حجت خدا و جانشین و ولی امر مسلمین از جانب خداست و همراهی او، یعنی همراهی برترین فضیلتهای انسانی و نیل به سعادت و خوشبختی و سرانجام وظیفهای که بر عهدهی هر فرد مسلمان در حمایت از امامش میباشد. از این رو زینب3 خود را برای هرگونه پیشآمدی مهیا میسازد، حتی اگر این وقایع فجیع و دردناک باشد. او برای هدفی بزرگ از خانه و زندگی دل میکَند و با قلبی مالامال از عشق به خدا با قامتی استوار در راهی گام بر میدارد که عزّت و عظمت انسانیت را به همراه دارد.
زندگی حضرت زینب3 با مقام ولایت گره خورده بود، کودکی و جوانیاش را در خانه وحی و ولایت گذرانده بود، او در دامان پیامبر، پدر و مادر معصومش: بزرگ شده بود، و در کنار برادرانی چون امام حسن و امام حسین8 رشد کرد هر چند زینب، کوچکتر از دو برادرش بود، ولی از آنجا که دختر فاطمه و دست پروردهی اوست و عطر مهر مادری چون فاطمه از او تراوش میکرد، علاقه و پیوند روحی و عاطفی میان او و دو برادرش وصف ناشدنی است، و تا پایان عمر نیز استمرار داشت و زینب نتوانست لحظهای دوری و اندوه جگرگوشههای فاطمه8 را تحمل نماید. چنانکه تا آخرین لحظهها چون مادری مهربان به آنان عشق میورزید و همانند مادرش در دفاع از ولایت از پا ننشست. علاقهی حضرت زینب3 ناشی از انس و رابطهی خانوادگی نبود، بلکه وی، پدر و دو برادر بزرگوارش را خلیفة الله و امام بر حق میدانست و براساس همین بینش مسیر زندگیاش را پیمود.
کار و تلاش زینب کبری، نوعی حرکت برای حفظ و تداوم میر ولایت و حکومت حقه بود و حضرت زهرا3 نیز چنین بود.
خطبهی حضرت زینب3 درکوفه
اسیران در حالی وارد کوفه شدند که حاکم کوفه میخواست با نمایش دادن این صحنه، فتح و پیروزی عظیم خویش را به رخ مردم بکشاند، و در واقع به مخالفان حکومت گوشزد کند که با حسین که پسر پیامبر بود این چنین معامله شد، پس تکلیف دیگران معلوم است، و از این راه شورشهای احتمالی را در نطفه خفه کند.
مردان و زنان در خیابان، کوچهها و پشت بامها جمع شده بودند، از شادمانی هلهله و سر و صدا میکردند و این چنین خوشحالی خود را به دستگاه حکومتی نشان میدادند. مردم سرگرم شادیها بودند که کاروان اسرا به وسط شهر رسید. آنقدر هیاهو و سر و صدا بود که صدا به صدا نمیرسید. حضرت زینب3، در این موقعیت وظیفهی خود دید که با کلام کوبندهاش حقایق را برای مردم ناآگاه بیان کند.
بشیربن حزیم اسدی میگوید: به سوی زینب دختر امیرالمؤمنین8 نگریستم، به خدا سوگند زنی را ناطقتر از او ندیدم. گویا کلمات علی7 از زبان او فرو میریخت.
و قدأومأت إلی النّاس أن اسکتوا فارتدت الأنفاس و سکنت الأجراس؛ به سوی مردم اشاره کرد که خاموش باشید. از این اشاره نفسها به سینهها بازگشت و زنگهای شتران از صدا افتاد. پس از آن شروع به خطبه کرد.([1])
زینب3 سخنان خود را آغاز کرد، با حمد و ثنای خداوند که جان و گوشت و خون زینب با آن روییده بود، و با معرفی خود به عنوان فرزند پیامبر9 و درود فرستادن به پیامبر و اهل بیت او، که این روش خود برای بیخبران سؤال برانگیز و هشدار دهنده بود که مگر این زن از خاندان محمد9 است؟
سپس به بیان گناه عظیمی که مردم انجام دادند و فهمیده یا نفهمیده به جنایتی هولناک دست زدند، پرداخت، و آنان را توبیخ کرد که چرا از در مکر و حیله با امام خود برخورد کردند؟! با اصرار و تمنّا او را به سوی خود کشاندند و پس از اجابت وی، آنان را که، در برابرش صف آرایی کردند را یاری نمودند. با یادآوری کارها و پیمانهای مردم، آنان را به اشتباهشان واقف گردانید. کوفیان که تا لحظاتی قبل، از شادی و خرسندی در پوست خود نمیگنجیدند، اینک با سخنان علی گونهی زینب3 به خود آمده و چارهای جز گریه نداشتند، ولی آیا گریه دوای این همه درد و بلا است؟ و آیا گذشته را جبران میکند؟!
حال که حسین7 پسر پیامبر9 را همین افراد شهید کردند، گریه چه سودی به حالشان خواهد داشت؟
در این حال آنها را چه خوب تشبیه کرد، به مثال پیرزنی که میریسد، ولی قبل از بهره بردن حاصل زحمات خود رشتهها را باز میکند و جز اتلاف وقت نصیبی نخواهد داشت.
کوفیان که با نامههای فراوان و بستن پیمانهای محکم، با امام خود عهد و پیمان بستند، خیلی زود رشتهی این میثاق را گسستند و چه بد معاملهای کردند. پس این گریهها هم نمیتواند واقعی باشد، گریههای آنان از روی مکر و تملّق است و این گونه میخواهند خود را تبرئه کنند. پس بگریید که مستحق گریستن هستید و چشمتان هرگز خشک مباد.
حضرت زینب3، کوبنده و با صلابت هشدار میدهد که سرنوشت بدی برای خود رقم زدهاید، ننگی خریدهاید که هرگز از آن خلاصی ندارید، دامنتان پاک نخواهد شد، زیرا که ننگ کشتن پسر پیامبر9 را چه کسی میتواند از بین ببرد؟!
حضرت زینب3 در غل و زنجیر اسارت افشاگری میکند، حکومت را که ظاهری خوش و درونی ناپاک دارد را فاسد و ریاکار و فاقد لیاقت برای حکومت داری معرفی میفرماید.
رهبری امت باید در اختیار کسی باشد که پناهگاه مردم و دادرس آنان و چراغ روشن راه مردم است و باید رأی رهبر، رأی منطق و حجت خدا بر مردم و بر مدار و جایگاه سنت پیامبر9 باشد و آیا این خصوصیات جز در حسین7 بود؟ این است که زینب3، با دلی سوخته کوفیان را سرزنش میکند که سید جوانان اهل بهشت را کشتید پناه و سنگر خود را از میان برداشتید، این جنایت عظیم است، طوری که اگر آسمان خون ببارد سزاوار است، زیرا که کشتن حاکم بر حق و ایجاد تزلزل در ارکان حکومت اسلامی گناهی بس بزرگ، شگفتانگیز و تاریکی آفرین است، ولی بدانید خداوند مهلتی که به شما داده، بدان معنا نیست که شما را عقوبت نمیکند، بلکه سنت الهی این است که کافران را مهلت دهد، و خداوند در کمین است.
سخنان پرشور و کوبندهی حضرت زینب خیلی زود اثر گذاشت؛ چرا که:
1. مردم کوفه حضرت علی7 و خاندان او را به خوبی میشناختند. 2. سخنی که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند.
از آنجا که مقر حکومتی حضرت علی7 کوفه بود و فرزندان آن حضرت به مردم همین شهر خدمت میکردند و هنوز آوای اذان علی7 در مسجد کوفه طنینانداز بود، هنوز زنان کوفه درس تفسیر قرآن و جلسات آموزشی حضرت زینب3 را به یاد دارند. گرچه از زمان حکومت علی7 تا زمان اسارت حضرت زینب3، تقریباً 20 سال گذشته است، ولی هنوز افرادی بودند که از حشمت و جلال این خاندان و روشی که با فقرا و مستمندان و دردمندان داشتند، مطلع باشند، از همینرو خبر اسارت خاندان حضرت علی7 آنان را دچار حیرت نمود و به فریاد و فغان و گریه واداشت.
زینب3 بازار تعطیل کوفه را به بازاری دیگر تبدیل کرد، بازار بیداری و آگاهی. پس از سخنان این بزرگ بانو، مردم دریافتند، که دست به چه جنایت هولناکی زدهاند، و برای خود چه مصیبت بزرگی فراهم آوردهاند.
و دومین علت تأثیر گذاری سخنان بیمانند حضرت زینب3، از آنجا ناشی میشود که از دل مالامال عشقِ به خدا و رسول او و عشق به مولایش حسین7 که نه تنها برادر، بلکه امام بر حق زمانش بود، سرچشمه میگرفت و جاری میشد. راوی خطبه میگوید: پیرمردی را که در کنار من ایستاده بود، چنان تحت تأثیر سخنرانی دختر امیرالمؤمنین یافتم و آنچنان میگریست که از اشک چشمش محاسنش خیس شده بود و در حالی که دست به سوی آسمان بلند کرده بود، گفت:
بأبی أنتم و أمیّ، کهولکم خیر الکهول و شبابکم خیرالشّباب و نسائکم خیرالنساء، ونسلکم خیر النسل، لایخزی ولا ینزی؛ پدر و مادرم فدای شما باد که سال خوردگانتان بهترین سال خوردگان و جوانانتان بهترین جوانان و زنانتان بهترین زنان، خاندان شما بهترین خاندان هستند که خوار و مغلوب نمیشوند.([2])
آن دیگری که شاهد صحنه و استماع مردم بود چنین گفت:
فوالله، لقد رأیت الناس یومئذ حیاری، یبکون و وضعوا أیدیهم فی أفواههم؛ به خدا قسم، در آن روز مردم را دیدم که حیران و مبهوت شده و میگریستند، دستها را جلوی دهان گرفته و اشک میریختند.([3])
خطبه حضرت زینب3 در مجلس ابن زیاد
ابن زیاد که خود را بیش از هر زمانی قدرتمند میدید، برای قدرتنمایی و ارعاب مردمِ کوفه، به همهی آنان اجازهی ورود به مجلسی که در کاخش برپا کرده بود، داد. ابن زیاد فکر میکرد، همه چیز تمام شده و میخواست با برگزاری این جشن، پیروزی یزیدیان را تبریک بگوید، از اینرو دستور داد، سر مقدس سیدالشهدا7 را آوردند و در مقابلش گذاشتند.
کاروان اسیران را به مجلس او آوردند، زینب3، به همراه اسرا وارد شد، در حالی که لباسهایش را ربوده بودند و او با جامههای کمبها، به صورتی ناشناس، در حالی که دیگر زنان اهلبیت اطراف او بودند، در گوشهای نشست.
کیفیت ورود حضرت زینب3 را اینطور بیان کردهاند:
دخلت زینب علی ابن زیاد و علیها ارذل ثیابها وهی منکرّة؛ هنگامی که زینب به مجلس ابنزیاد وارد شد، کهنهترین لباسها را پوشیده بود و به طور ناشناس وارد شد.([4])
ابن زیاد گفت: آن زن که بود که با کنیزان خود در کناری نشست؟ زینب پاسخی نداد، و او برای بار دوم و سوم این سؤال را تکرار کرد. یکی از زنان گفت: این زینب دختر فاطمه، دختر رسول خداست.
ابن زیاد گفت: خدای را شکر که شما را رسوا کرد و بکشت و وحی و اخبارتان را دروغ گردانید.
حضرت زینب3، در حالی که از نگاهش حقارت میبارید فرمود:
الحمدلله الّذی أکرمنا بنبیّه محمد9 و طهّرنا من الرّجس تطهیراً، إنّما یفتضح الفاسق و یکذب الفاجر و هو غیرنا؛ سپاس مخصوص خدایی است که ما را به وسیلهی پیامبرش کرامت بخشید، و از پلیدی پاک گردانید، تنها فاسق است که رسوا میشود و فاجر است که دروغ میگوید و او هم غیر ماست.([5])
ابن زیاد که انتظار چنین صحنهای را نداشت، خواست این پاسخ دشمن کوب زینب را جبران کند، برای همین پرسید:
کیف رأیت صنع الله بأخیک الحسین؟؛ کار خدا را دربارهی حسین ﴿خاندانت﴾ چگونه دیدی؟
زینب این بار هم با شجاعت و بیاعتنایی نسبت به ابنزیاد پاسخ داد:
ما رأیت إلاّ جمیلا؛ جز زیبایی چیزی ندیدم.([6])
چون سخن حضرت زینب3 به اتمام رسید، ابن زیاد عصبانی و ناراحت شد، و ارادهی قتل حضرت را کرد. عمربن حریث که در این مجلس حضور داشت، ابن زیاد را از این کار منصرف کرد و گفت:
زن را به گفتارش مؤاخذه نکن، کشتن زن ننگ عرب است. ([7])
ابن زیاد برای آرام کردن خود گفت: خدا را شکر میکنم که دلم را به مرگ حسین و یارانش شفا داد.
در این هنگام حضرت زینب3 با شنیدن این سخن ناراحت شد و گریه کرد و چنین گفت:
لعمری لقد قتلت کهلی و ابرزت اهلی و قطعت فرعی و اجتثثت اصلی فإن کان هذا شفائک فقد اشتقیت؛ به جانم سوگند، که بزرگ و سالار مرا کشتی و خاندان مرا از بین بردی و شاخهام را قطع کردی، اگر این جنایت مایهی شفای توست، پس شفا یاب! ([8])
در مقابل اهانتهای او حضرت زینب3 سکوت نکرد و در دفاع از خود سخنانش را برخاسته از دل و واقعیت دانست و ابن زیاد را در برابر دیدگان مردمی که به قصد قدرتنمایی او جمع شده بودند مفتضح ساخت و از جنایتهای روا شده بر خاندان رسول خدا9 پرده برداشت.
خطبه حضرت زینب3 در مجلس یزید
به خوبی روشن نیست که خاندان رسول خدا9 و کاروان اسیران چند روز در کوفه ماندند، امّا آنچه مسلّم است همان خطبه و سخنرانی حضرت زینب3 در کوچههای کوفه و در مجلس ابن زیاد، وضع شهر را به نفع آنان تغییر داد و مردم با جنایات دستگاه بنیامیه آشنا شدند و آثار آن همه تبلیغاتی که معاویه و پس از او پسرش یزید، انجام داده بودند از بین رفت. و شهر کوفه به هنگام حرکت اهل بیت: به سوی شام کوفهای دیگر بود. هرچند اسیران کربلا روزهای سختی را در زندان ابن زیاد سپری کردند و پس از آن روانهی شام شدند.
شام مقر حکومتی بنی امیه بود، و مردم هیچ گونه آشنایی با اهل بیت: نداشتند. زیرا شام از آن روز که به تصرف مسلمانان در آمده بود، فرمانروایی چون خالدبن ولید و معاویه پسر ابوسفیان را به خود دیده بود.
مردم این سرزمین نه سخنان رسول خدا9 را دریافته بودند و نه از روش اصحاب خبری داشتند. تنی چند از صحابهی پیامبر هم که به آن سرزمین رفته بودند و در آنجا سکونت داشتند، پراکنده و دور از یکدیگر بوده و در عامه نفوذی نداشتند. در نتیجه مردم شام کردار معاویه و اطرافیانش را سنت مسلمانی میپنداشتند.
شهر شام را به هنگام ورود کاروان اسیران، غرق در جشن و سرور کرده بودند، و یزید در قصر خود مجلسی آراسته بود و برای قدرت نمایی خود اسرا را نیز وارد کرده بود. سر مقدس سیدالشهدا7 در مقابلش قرار داشت به گمان این که کار پایان یافته و هیچ کس با او مخالفتی نخواهد کرد، با چوب خیزران به لب و دندان مبارک امام جسارت میکرد.
هنگامی که چشمان دختر سیدالشهدا7 به سر بریدهی پدر افتاد، صدا به ناله بلند کرد، آنچنان که در مجلس ولوله افتاد.([9])
امّا زینب3 چون سر برادرش را نگریست، با صدایی حزین و نوایی غمانگیز که دلها را به درد آورد، نوحه سر داد:
یا حسیناه، یا حبیب رسول الله، یابن مکة و منی، یابن فاطمة الزهراء سیدة النساء، یابن بنت المصطفی؛ ای حسین، ای حبیب خدا، ای فرزند مکه و منا، ای پسر فاطمه زهرا سرور همهی زنان، ای پسر دختر زادهی مصطفی.([10])
به این ترتیب، حضرت زینب3 هم مصیبت درونی خود را ابراز کرد و هم به خوبی شناسنامهی زرّین سیدالشهدا7 را بر همگان آشکار نمود و به همه فهماند که این سر بریده، سر چه کسی است. ایشان با جملاتی کوتاه ولی پر محتوا شهد پیروزی را به مذاق یزید تلخ نمود.
یزید که مست جاه طلبیهای خود بود، اشعاری را خواند که به صراحت کفر او آشکار شد.
در این شرایط باز هم حضرت زینب3 محیط را برای افشاگری دیگر مناسب دید و همچون مادرش حضرت زهرا3 در مقابل سردمداران ظلم، قامت راست کرد و چون پدرش علی7 شروع به سخن نمود و چون همیشه کلامش را با حمد و ثنای الهی آغاز کرد:
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی رسوله محمّد و آله اجمعین؛ .... ثمّ کان عاقبة الّذین أساءوا السّوءیٰ أن کذّبوا بها یستهزءُون؛([11]) .... أظننت یا یزید حیث أخذت علینا أقطار الأرض و آفاق السّماء؛ فأصبحنا نساق کما تساق الأساری؛ أنّ بنا علی الله هواناً وبک علیه کرامة؛ .... أنسیت قول الله تعالی: ولا یحسبنّ الّذین کفروا أنّما نملی لهم خیر لأنفسهم إنّما نملی لهم لیزدادوا إثماً ولهم عذاب مّهین([12])؛ .... تخدیرک حرائرک و امائک؛ زنان و کنیزان خود را پشت پرده جا دادهای، وسوقک بنات رسول الله سبایا؛ ولی دختران پیامبر را در میان نامحرمان، اسیر ساختهای، .... لیس معهنّ من رجالهنّ ولیّ ولا من حماتهنّ حمیّ؛ در حالی که مردی از مردانشان با آنها نیست و حمایت کنندهای ندارند، و کیف یرتجی مراقبة من لفظ فوه أکباد الأزکیاء؛ البته چگونه میتوان از فرزند کسی که با دهان خود جگر پاکان و شهیدان اسلام را میخواست ببلعد انتظار عاطفه داشت، .... بإراقتک دماء ذرّیه محمد9؛ با ریختن خون ذریه محمد9 که درود خدا بر او و خاندانش باد، ... ولتودّنّ انّک شللت و بکمت و لم تکن قلت ما قلت؛ به زودی آرزو خواهی کرد ای کاش دستم عاجز و زبانم لال بود و نمیگفتم آنچه گفتم، ... انّی لاستصغر قدرک؛ ولی من تو را کوچک میشمارم، واستعظم تقریعک؛ ... اصرار دارم با این سخنان بر وجدان تو بکوبم...
اهمیت سخنان حضرت زینب3
این خطبهی پرشور که افشاگر مطالب بسیاری است، در محیطی عرضه و ارایه شد که محیط رعب و وحشت بود و کسی جرأت سخن گفتن نداشت. با اینکه بانویی داغدیده، مصیبت کشیده و دردمند و خسته این سخنان را فرموده است امّا کلام او از فصاحت و بلاغتی عجیب برخوردار است. عبارات واضح و کامل و بدون تزلزل ایراد شد. از قرآن الهام گرفت و شواهد تاریخی مورد استفاده نیز ملموس، متقن و قابل دفاع است. صلابت وصفناپذیری در کلام زینب3 موج میزند. یزید را با طرح بیان حقایق تحقیر میکند آنچنان که قدرت کتمان را هم از یزید میگیرد. یزید را توبیخ میکند و حتی بر او و همدستانش لعنت میفرستد و خواستار انتقام الهی در مورد آنان است. در معجزه بودن سخنان زینب3 گذشته از شرایط ویژه باید گفت: این سخنان بر پایههای حکومت غاصبانهی یزید شعله افکند و موجب تحول فکری، سیاسی و فرهنگی جامعه شد.
[1]. سیدبن طاووس1، اللهوف علی قتلی الطفوف، ترجمه سید محمد صحفی، ص 146.
[2]. اللهوف، ص 88 .
[3]. همان.
[4]. اکبر اسدی و مهدی رضایی، از زیباترین شکیب، ص 41.
[5] . همان.
[6] . تاریخ طبری، ج 7، ص 372.
[7]. سید نورالدین جزایری، خصائص زینبیه، ص 201.
[8] . سید هاشم رسولی محلاتی، زندگانی زینب کبری، ص 145 به نقل از ارشاد، ص 244.
[9]. اکبر اسدی، مهدی رضایی، زیباترین شکیب ص 149، به نقل از الکامل، ج 4، ص 85 .
[10]. همان.
[11]. روم ﴿30﴾: 10.
[12]. آل عمران ﴿3﴾ : 178.