مقدمتان گلباران

برچسپ ها: گلباران ، مقدمتان

Print Friendly and PDF

نور می وزد، دریای نور جاری می شود.

از آسمان، باران نور می بارد و از زمین، چشمه چشمه نور می جوشد.

مدینه در نور گم می شود.

صدای پایت در تمام دهلیزهای جهان می پیچید.

آینه ها زلیخای حسن دل آرایت می شوند و چشم ها محو تماشای حضورت.

زیر سایه امن و مهربانی تو - هفتمین آفتاب از قبیله خورشید - خدا را به نظاره می نشیند صدای هلهله فرشتگان گوش افلاک را می نوازد.

ستاره ها سرک می کشند به خانه ششمین قبله عشق تا تو را ببینند. پرنده ها، جویبارها، درختان و هر چه هست، گوش خواباندند تا آهنگ باشکوه گریستن تو را با تمام وجود حس کنند.

فرشتگان به دور شمع وجود «حمیده خاتون» در طوافند.

قنداقه ات را بر بال مقرب ترین ملائک به عرش برده می شود تا ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت زنده شوند به انفاس قدسی ات.

«یار ما چون گیرد آغاز سماع

قدسیان بر عرش دست افشان کنند»

ای ادامه مهربانی خداوند در زمین! تا تو آمدی، به یمن قدم هایت، جهان جوان شد و عالم جای بهتری برای زیستن.

ای موسای قوم مسلمان! سرنوشت تاریخ به موازات وجود مقدست رقم خورده است.

تو را چه حاجت به «عصا» و «ید بیضا» که خود اعجاز شگرف خداوندی.

کیست که تو را بشناسد و ایمان نیاورد؟

اصالت از این بیش تر که تو از تبار آسمانیان خاک نشینی و هفتمین دلیل و حجت خداوند بر بشر؟!

میله های زندان بزرگ ترین دلیل مظلومیت تو و غل و زنجیر دست ها و پاهایت، بهترین راوی مصیبت های توست.

یا باب الحوائج!

معجزه از این بیش تر که چهارده سال در عمیق ترین سیاه چال جور هارون کورترین گره های ناممکن را به یک اشاره می گشودی؟

معجزه از این بیش تر که به سوز مناجات عاشقانه ای، سیاه ترین قلب ها را به لرزه درآوردی؟

نمی دانم ناله های حیدری ات چه آتشی بر دل آن زن خواننده افکند که سوخت و خاکستر شد.

تو می آیی تا فریاد شوی بر غیرت «صفوان»ها که لحظه ای را نیز به فراموشی نمانند.

تو می آیی تا آتش شوی بر قدرت پوشالی «هارون الرشید»ها و بسوزانی ریشه جهل و نافهمی امیری شان را.

تو می آیی و حدیث «فدک» تکرار می شود. و این بار فدک یعنی همه مرزها و قلمرو سرزمین های اسلامی!

یا باب الحوائج!

ای قوم محمد را موسا، ای دریای خشم و غیظ را کاظم و ای پروردگار عالم را عبد صالح!

تو را می خوانم؛ تو را که فرشتگان به ستایشت نشسته اند تو را که عشق به تو دلگرم شده است.

نامت را که می برم، امید در کویر وجودم گل می کند.

نامت را که می برم، یقین دارم که تهی دست باز نخواهم گشت.

یا باب الحوائج یا موسی بن جعفر! مقدمت گلباران و غبار قدم هایت، توتیای چشم جان.

«رواق منظر چشم من آشیانه توست

کرم نما و فرود آ، که خانه خانه توست»

اشتراک گذاری


مطالب مرتبط