باز گریان غم هم نفسی باید شد
برچسپ ها:
باز گریان غم هم نفسی باید شد
زائر مرغ غریب قفسی باید شد
باز یک عده جفا ، زخم روی زخم زدند
از قضا باز عزادار کسی باید شد
**
باید امشب همه از شوق پر و بال شویم
تا عزادار عزادار چهل سال شویم
کاسه ای اشک بگیریم روی دست وَ بعد
راهی روضه ی پیغمبر گودال شویم
**
آن کسی که همه اش گریه ی عاشورا بود
آب می دید به یاد جگر سقا بود
چشمایش همه شب هیأت واویلا داشت
تا نفس داشت فقط گریه کن بابا بود
**
زهر نوشید وَ تب کرد محیط جگرش
گُر گرفت از عطش و سوخت همه بال و پرش
خشک شد جُلگه ی لبهاش و با خشکی لب
روضه می خواند به یاد لب خشک پدرش
**
آن کسی که خود خورشید به پایش افتاد
ناگهان رعشه بر اندام رسایش افتاد
ضعف شد چیره و زیر بغلش خالی شد
از روی شانه ی افتاده عبایش افتاد
**
واي از ريش سپيدش كه حنايي شده بود
ناله اش گفتن اسمي سه هجايي شده بود
دم مغرب افق شهر مدينه اما
جهت قبله ي او كرب و بلايي شده بود
**
اين هم از ماهيت نفس نفيس خاك است
سر آقا به روي دامن خيس خاك است
همه اش سجده شده مثل پدر در گودال
خاك سجاده و سجاد انيس خاك است
**
گاه آهسته فقط واي برادر مي خواند
لب تشنه «قتلوا» بود كه از بَر مي خواند
اشك مي ريخت وَ هر آينه مي گفت حسين
تا دم مرگ فقط روضه ي حنجر مي خواند
**
تلخي زهر به كامش عسل و قند آمد
بر لب پر تركش مطلع لبخند آمد
جلوي چشم ترش كرببلا ظاهر شد
يا اَبِ يا اَبِ گفت و نفسش بند آمد
--------------------------------------------------------------------------------
سعيد توفيقی